اين روسري آشفته ي يك موي بلند است
آشفتگي موي تو ديوانه كننده ست
بالقوّه سپيد است زن اما زنِ اين شعر
موزون و مخيّل شده و قافيه مند است
در فوج مدلهاي مدرنيته هنوز او
ابروش كمان دارد و گيسوش كمند است
پرواز تماشايي موهاي رهايش
تصويرِ رهاكردن يك دسته پرنده ست
دل غرق نگاهي ست كه مابينِ دو پلكش
يك قهوهاي سوخته ي خيره كننده ست
با اخم به تشخيصِ پزشكان سرطان زاست
خنديدن او عاملِ بيماري قند است
تصوير دلش با كمك چشمِ مسلّح
انگار كه سنگي تهِ شِيئي شكننده ست
شايد به صنوبر نرسد قامتش امّا
نسبت به ميانگين همين دوره بلند است
ماه است و بعيد است كه خورشيد نداند
ميزان حضور و حذرش چند به چند است