كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

وحيد عمراني

۲۶ بازديد ۰ نظر

حرف هاي نيش دارت هم شيرينند

وقتي از كندوي دهانت

بيرون مي پرند.


عليرضا روشن

۲۶ بازديد ۰ نظر

هي بچه!

پدرت را زده اند؟

اين كه گريه ندارد

او براي تو پدر است

و براي اهل زمين

يك غريبۀ ناشناس

كه مشت خورده

همين.


كامران رسول زاده

۲۷ بازديد ۰ نظر

ديگر نجنگيد!

آتش بس!

در من آتش بزرگ تري هست

كه بي آنكه جنگي در بگيرد

دارد تمام مرا به تاراج مي برد

به سربازها بگو عقب نشيني كنند!

مي خواهم تن به تنِ تو

يك تنه

به خاك بيافتم.


رسول يونان

۲۶ بازديد ۰ نظر

من تنهايم بي تو

هيچ كاري نمي توانم بكنم

ديگر شعر هم نمي توانم بنويسم

و اين تنهايي تلخ است

تلخ مثل نگاه نوازنده اي كه

با دست هاي بريده به پيانو مي نگرد.


محمدعلي بهمني

۲۶ بازديد ۰ نظر

شكفتي چون گل و پژمردي از من

خزانم ديدي و آزردي از من

بد آوردي وگرنه با چنين ناز

اگر دل داشتم مي بردي از من!


فريدون مشيري

۲۶ بازديد ۰ نظر

اي عشق شكسته ايم، مشكن ما را!

اينگونه به خاك ره ميفكن ما را

ما در تو به چشم دوستي مي نگريم

اي دوست مبين به چشم دشمن ما را


احسان افشاري

۲۷ بازديد ۰ نظر

شد شصت سال ...

حالا؛

تمام كارهايش را انجام داده بود

مانده بود زندگي!


ايرج زبردست

۲۶ بازديد ۰ نظر

از خوابِ زمين ربود آدم ها را

گم كرد جهان تشنگي معنا را

باد آمد و برد آسمان را با خود

در كوزۀ شب ريخت زمان فردا را


سيد رضا علوي

۲۷ بازديد ۰ نظر

من و شكوفه

به سنگدلي رگبار

نديده ايم.


شيركو بيكس

۲۷ بازديد ۰ نظر

مگر چه مي خواهم از وطن؟

جز لقمه اي نان و خيالي آسوده

چه مي خواهم؟

جز تكه اي آفتاب و باراني كه آهسته ببارد

جز پنجره اي كه رو به عشق و آزادي گشوده شود

مگر چه خواستم از وطن كه از من دريغش كردند؟

آه اي ميهن مغموم

وطن از پا افتاده

بدرود

بدرود!