بعضي از ترانه ها را
بايد بوسيد
تنها به گمان آنكه
تو زير لب زمزمه كرده اي.
بعضي از ترانه ها را
بايد بوسيد
تنها به گمان آنكه
تو زير لب زمزمه كرده اي.
نامش بت سر به راه اين آدم هاست
عصيانگر بي گناه اين آدم هاست
بي شك كه خدا زادۀ فكر بشر است
او خلقت اشتباه اين آدم هاست
بيچاره ماهي ها
يك عمر بي صدا فرياد زدند
عاقبت صدايشان در ماهيتابه درآمد!
به بدرقۀ تو دست تكان دادم
تنهايي ...
به استقبال خودش تعبير كرد.
كسي اين روزها به يادت نيست
به درك چشم شعرهات تر است!
به جهنم كه عشق در خطر است!
گوش بر زمين بگذار
صداي كاروان هاي رفته
مي آيد.
كاش مـن و تـو
دو جلد از يك رمان عاشقانه بوديم
تنگ در آغوش هم
خوابيده در قفسههاي كتابخانهاي روستايي
گاهي تو را
گاهي مرا
تنها به سبب
تشديد دلتنگيهايمان
به امانت ميبردند.
سرم را مي چسبانم
به قفسۀ سينه ات
و فكر مي كنم
به پرندۀ درون آن
كه در رهاترين نقطۀ جهان
پر مي زند پر.
اما؛
از جهتي كه صدايم مي زني
پرنده ام.