در كودكانه هاي جهان
كه خورشيد توپكي ست
به بازي
در مدار دست هايشان
گاليله را به فنجاني چاي مهمان خواهم كرد
پيش از آنكه
خورشيد كوتولۀ سفيد شود
و كودكان، پاپ.
در كودكانه هاي جهان
كه خورشيد توپكي ست
به بازي
در مدار دست هايشان
گاليله را به فنجاني چاي مهمان خواهم كرد
پيش از آنكه
خورشيد كوتولۀ سفيد شود
و كودكان، پاپ.
گنجشك ها
ارزن ها را از آسمان برچيده اند
صبح است.
چشم هايم
قلبم
شانه هايم
دست هايم
زانوانم
چقدر شهر براي ويران شدن دارد
سرزميني كه تو
فرمانروايش بودي.
يادش بخير!
تلفن هاي عمومي
چقدر دير دوزاري شان مي افتاد
حالا ...
همراهم اصلاً نمي فهمد
از دست دادن ناگهاني تو يعني چه؟
فقط به فكر شارژ شدن لحظه هاي خودش است.
چقدر تنهاست
شاعري كه عاشقانه هاش
دست به دست مي روند
به دست تو اما ...
نمي رسند.
جغد شده اي
بر خانۀ هر كه مي نشيني
به كشتنش مي دهي
آزادي!
هميشه دوست داشتم
ساعت ها در ارتفاعي بالاتر از شهر بايستم
و در انبوه ساختمان ها
دنبال خانهٔ كسي بگردم
كه دوستش دارم
براي همين كارگر شدم.
و زير پا مي افتي
اي فرش هزار رنگ!
انسان يكرنگ اما
در زير پا متولد مي شود
و بر دار مي ميرد و مي رهد
اين است تفاوت
از فرش تا عرش.
كفش هايمان
هنوز كنار هم بودند
كه راهمان از هم جدا شد.
جاي لب هايت
سيگار مي گذارم
جاي خودم
سيگار را آتش مي زنم.