ديگر بخندي يا نخندي
آب در دلم تكان نمي خورد
اين چشمه سالهاست خشكيده.
ديگر بخندي يا نخندي
آب در دلم تكان نمي خورد
اين چشمه سالهاست خشكيده.
انسان ها شبيه هم عمر نمي كنند
يكي زندگي مي كند
يكي تحمل
انسان ها شبيه هم تحمل نمي كنند
يكي تاب مي آورد
يكي مي شكند
انسان ها شبيه هم نمي شكنند
يكي از وسط دو نيم مي شود
ديگري تكه تكه
تكه ها شبيه هم نيستند
تكه اي يك قرن عمر مي كند
تكه اي يك روز.
الفبا براي سخن گفتن نيست
براي نوشتن نام توست
اعداد
پيش از تولد تو به صف ايستادند
تا راز زادروز تو را بدانند
دستهاي من
براي جستجوي تو پيدا شدند
دهانم كشف دهان توست
اي كاشف آتش
در آسمان دلم توده برفيست
كه به خنده هاي تو دل بسته است.
بي دليل نگاه مي كنم كوه را
بي دليل
پاسخم نمي دهد.
در آرامش بيكران دلم
و آبي زلال چشمان تو
بيا هر دو به دريا بزنيم.
هم پرنده
هم گلوله اي كه بر دلش نشست
هر دو مي گريند
آرزوي پرواز بيشتر بر دلشان ماند.
اي همنفس اي همنفس اي همنفسم!
دلتنگ تر از پرنده هاي قفسم
چون باد ز هر پيچ و خمي مي گذرم
شايد كه به عطر گيسوانت برسم
خاموشي ناگاه شمع را
دل مسوزان
باد را نشان تو داد و
جانش ...
با باد رفت.
ظلمات است
مهيب و خاموش
راهي كه به نور مي رسد.
سوختم،
ولي چه بيهوده!
درست مثل سيگاري روشن
ميان لب هاي زني كه
سيگاري نيست.