تو را مي شناسم
تو را باز مي شناسم
در انبوهي رهگذران بسيار
در انبوهي مردمكان بسيار
در انبوهي ستارگان بسيار
چرا كه تو آنجا نيستي
چرا كه تو تنها
در قلب و جان مني.
تو را مي شناسم
تو را باز مي شناسم
در انبوهي رهگذران بسيار
در انبوهي مردمكان بسيار
در انبوهي ستارگان بسيار
چرا كه تو آنجا نيستي
چرا كه تو تنها
در قلب و جان مني.
انسان ها شبيه هم عمر نمي كنند
يكي زندگي مي كند
يكي تحمل
انسان ها شبيه هم تحمل نمي كنند
يكي تاب مي آورد
يكي مي شكند
انسان ها شبيه هم نمي شكنند
يكي از وسط دو نيم مي شود
ديگري تكه تكه
تكه ها شبيه هم نيستند
تكه اي يك قرن عمر مي كند
تكه اي يك روز.
بي دليل نگاه مي كنم كوه را
بي دليل
پاسخم نمي دهد.
الفبا براي سخن گفتن نيست
براي نوشتن نام توست
اعداد
پيش از تولد تو به صف ايستادند
تا راز زادروز تو را بدانند
دستهاي من
براي جستجوي تو پيدا شدند
دهانم كشف دهان توست
اي كاشف آتش
در آسمان دلم توده برفيست
كه به خنده هاي تو دل بسته است.
در آرامش بيكران دلم
و آبي زلال چشمان تو
بيا هر دو به دريا بزنيم.
خاموشي ناگاه شمع را
دل مسوزان
باد را نشان تو داد و
جانش ...
با باد رفت.
اي همنفس اي همنفس اي همنفسم!
دلتنگ تر از پرنده هاي قفسم
چون باد ز هر پيچ و خمي مي گذرم
شايد كه به عطر گيسوانت برسم
هم پرنده
هم گلوله اي كه بر دلش نشست
هر دو مي گريند
آرزوي پرواز بيشتر بر دلشان ماند.
ظلمات است
مهيب و خاموش
راهي كه به نور مي رسد.
جز منِ بي تو دودمان بر باد،
اي دليل عزيز ويراني!
چند مسعود سعد سلمان و
چند خاقاني پريشان و
چند ياغي تبار ديگر را
قصد داري به خاك بنشاني؟!