كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

وحيد عمراني

۲۷ بازديد ۰ نظر

در جهنم دنيا گرفتارم

تنها دلخوشي ام به اين است كه

شب ها ...

زير پاي مادرم مي خوابم.


افشين صالحي

۲۶ بازديد ۰ نظر

يادت باشد

به خوابم كه آمدي

بيدارم كني ببوسمت.


عليرضا روشن

۲۶ بازديد ۰ نظر

باران را نگاه مي كنم

شايد تو ديده باشي اش

و حسرت مي خورم.


ايرج زبردست

۲۸ بازديد ۰ نظر

پاييز ، درخت ، باد ، بي برگ و بري

شب ، صاعقه ، مِه ، پرنده و دربدري

كابوس چنان است كه در باغِ زمان

هر شاخه به دستِ خويش دارد تبري


ريچارد رايت

۲۷ بازديد ۰ نظر

پس از جلسه اي

كه در باغِ سرِ نبش برگزار شد

برگ ها پراكنده شدند.


مهدي بهروزي

۲۶ بازديد ۰ نظر

در آبي چشم تو نهنگي خواب است

يك جعبه پر از مداد رنگي خواب است

هر شب پي بوسيدن تو بر قله

در جنگل قلب من پلنگي خواب است


ابوسعيد ابوالخير

۲۸ بازديد ۰ نظر

آتش به دو دست خويش بر خرمن خويش

چون خود زده ام چه نالم از دشمن خويش؟

كس دشمن من نيست ، منم دشمن خويش

اي واي من و دست من و دامنِ خويش


شعله كرماني

۲۵ بازديد ۰ نظر

دعا مي خوانم اما مست مستم!

مسلمانم ولي بت مي پرستم!

اگر با شيخ روزي ايستادم

شبي هم شد كه با ساقي نشستم

به ناداني اگر روزي يكي جام

به حرف زاهد بدبين شكستم

هزاران رشتۀ تسبيح را هم

عليرغم همان زاهد گسستم

نه تنها هيچكس نشناخت من را

كه من هم مات و حيرانم كه هستم؟!


پرهام سركشيكي

۲۹ بازديد ۰ نظر
مي خواهد خورشيد نقاشي كند

و زير پايش

حوضي آبي

با ماهي هاي سرخ

اما بيچاره

مدادِ سياه.


مهدي جهاندار

۲۶ بازديد ۰ نظر

برف از بس كه در اين باد ، پريشان شد و ريخت

رفت و خود را به بيابان زد و باران شد و ريخت

شمع و پروانه يكي ، مسجد و ميخانه يكي

بس كه بايد همه در پاي تو ويران شد و ريخت

مست مي آمد و آن باده كه در دستش بود

آبروي دو جهان بود ، مسلمان شد و ريخت

آبروي دو جهان ، خون گلوي دو جهان

اشك هاي تو در آن سوي بيابان شد و ريخت

لب اين رود نشست و كفِ آبي برداشت

كه نگاهش به تو افتاد و پشيمان شد و ريخت

اي كه نزديك تري از رگ گردن به بهار

غنچه ات قطره اي از خون شهيدان شد و ريخت