كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

امير سنجوري

۳۰ بازديد ۰ نظر

باران گرفته ام به هواي شكفتنت

جاري در امتداد ترك خوردۀ تنت

با اشك هاي حلقه شده پاي گونه هات

با دست هاي حلقه شده دور گردنت

من متهم به رابطه با واژۀ توام

مظنون به دستكاري گل هاي دامنت

اين گرگ و ميش وقت طلوع است يا غروب

در چشم هاي نيليِ مايل به روشنت؟!


وحيد عمراني

۲۹ بازديد ۰ نظر

اين زندگي طبيعي تكراري

مي راندمان به ورطۀ بيزاري

اين عالمِ كهنه را فنا بايد كرد

در عالمِ تازه كرد بايد كاري


مونا اكبريان

۳۰ بازديد ۰ نظر

نترس

دل ندارم

دوباره عاشق شوم!


ليلا پيكري فر

۲۸ بازديد ۰ نظر

انگشتانم را درو مي كنند

تا فصل انگور را 

نشنيده بگيرم

به اين زودي ها خمار تو

از چشمم نمي پرد

اما بگو

تا شرابِ نگاهت

چند خوشۀ پروين راه است؟


يوسف خوش نظر

۲۹ بازديد ۰ نظر

به دوش مي كشم اينك جنازۀ خود را

گرفتم از اجل آخر اجازۀ خود را

اقول اشهد ان لا اله الا عشق

شناختيم خداوند تازۀ خود را

دل صبور من آتشفشان خاموشي ست

كه در خودش مي ريزد گدازۀ خود را

براي اين كه نمانم به روي دست شما

به دوش مي كشم اينك جنازۀ خود را


زكيه خوشخو

۳۰ بازديد ۰ نظر

شهرزادِ من!

قصه بس است ،

اين پادشاه سالهاست كه خوابيده.


حميد مصدق

۳۰ بازديد ۰ نظر

گويندگان آن همه فريادِ

- اين باد ،

آن مباد!

حتي درون آينه هم از نگاهِ خود

پرهيز مي كنند

اين اخته گشتگان ، همگي با سكوت خويش

شمشيرهاي آخته را

تيز مي كنند.


كمال اسماعيل اصفهاني

۲۹ بازديد ۰ نظر

هر جا كه دلي هست ز غم فرسوده است

كس نيست كه از رنج جهان آسوده است

گر بلبل محنت زده عاشق بوده است

باري دل غنچه از چه خون آلوده است؟!


قيصر امين پور

۲۸ بازديد ۰ نظر
صبح خورشيد آمد

دفتر مشق شبم را خط زد

پاك كن بيهوده است

اگر اين خطها را پاك كنم

جاي آنها پيداست

اي كه خط خوردگي دفتر مشقم از توست!

تو بگو!

من كجا حق دارم

مشق هايم را

روي كاغذهاي باطله با خود ببرم؟

مي روم

دفتر پاكنويسي بخرم

زندگي را بايد

از سرِ سطر نوشت!


زين العابدين خسروي بابادي

۲۸ بازديد ۰ نظر
چشمانت ؛

آرامگاه آغا محمد خان

لبانت ؛

آتش بازي اسكندر

و چادرت ؛

درفش كاوياني

دريغا!

تنها پسري امروزي بودم

كه نمي توانست

درس تاريخش را پاس كند!