كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

وحيد عمراني

۲۶ بازديد ۰ نظر
دستانت ...

دو پيچك ظريفند

كه عَشَقه وار

بر تنۀ قامتم مي پيچند

و ناپديدم مي كنند

حالا ديگر ...

از من چيزي نمانده است

تنها تويي كه پيدايي.


دانيال رحمانيان

۲۵ بازديد ۰ نظر
دلتنگي هايت را

در كدام رود انداخته اي

كه تمام ماهي هاي جهان

گوشه گير شدند؟!


مهشيد سادات

۲۶ بازديد ۰ نظر
بانو!

آن پيرهن قرمز پولك دارت را بپوش

و مثل يك ماهي

به آغوش من بيا

من هنوز دريا دريا

تو را دوست دارم ...


زهره مولوي

۲۵ بازديد ۰ نظر

مرا ...

جز پاي كوبيدن و رقصيدن

گرد آتش چشم هاي تو

آرزويي نيست

اي سرخ پوست ترين مرد اين قبيلۀ هر جا نشين.


سيد رضا علوي

۲۶ بازديد ۰ نظر
روستا،

تكه اي خاك

افتاده از چشم دنيا!


منا صاييني

۲۵ بازديد ۰ نظر
چشم كه باز كردم

رفته بود

بكارت بوسه از لب هاي من.


ريچارد رايت

۲۵ بازديد ۰ نظر
شش گاو چَرا مي كنند

هفتمي كنار نرده اي ايستاده و

خيره به فضا مي نگرد.


حسن كوشكيان

۲۶ بازديد ۰ نظر

نبودنت بوي مرگ مي دهد

و بودنت بوي برگ

پاييز بود ...

و ما

يادت هست؟

روي برگها راه رفتيم

آهِ برگ ها ما را گرفت.


سامره حميديان

۲۹ بازديد ۰ نظر
آغوش باكره ام

آبستن حضور تو شد

ويار كرده ام

نبودنت را.


جواد كليدري

۲۷ بازديد ۰ نظر

پرنده در اين سوي مرز خانه دارد

اما براي يافتن غذا

از سيم خاردار مي گذرد

پرنده مرز نمي شناسد

قانون را ناديده مي گيرد در قرن بيستم

هنگام عصر بال مي زند به عشق جوجه هايش

و كشته نمي شود.