آيا حلزون مي داند كه ...
برگ سبزي كه بر آن خفته است
گوش به فرمان باد است؟
آيا حلزون مي داند كه ...
برگ سبزي كه بر آن خفته است
گوش به فرمان باد است؟
براي نوشيدن نور
و از ميان نورها دست تو پيدا شد
من از نگاه تو خواندم كه ...
پروانه شدن نزديك است.
كنار پنجره ورق خورد
شعرم را باد برد
و «تو» ...
ورد زبان همۀ كوچه شدي.
دو پيچك ظريفند
كه عَشَقه وار
بر تنۀ قامتم مي پيچند
و ناپديدم مي كنند
حالا ديگر ...
از من چيزي نمانده است
تنها تويي كه پيدايي.
براي آسمان، زياد
يك آسمان
براي شاعر، كم.
نزديك مني مرا مبين چون دوران
تو شهد نگر به صورت زنبوران
ابليس نه اي به جان آدم بنگر
اندر تن او نظر مكن چون كوران
از بركه رفت
و ...
آب از آب تكان نخورد.
آدرس وبلاگ: http://aaaloonak.blogfa.com/
تمام خاطرات تلخش ...
شيرين است.
آدرس وبلاگ: http://www.barg-riz.blogfa.com/
اينقدر كه روياهاي شيرين با تو بودن را
به خوردش دادم!
آدرس وبلاگ: http://www.honardoost73.blogfa.com/
مادر بزرگ
خود را به خواب زدم
تا كلاغ به خانه اش برسد.