بايد بروم سراغ شيشه هاي همسايه
شيشه هاي خانۀ خودمان ديگر كفاف نمي دهند
بس كه ها كرده ام
و رويشان قلب كشيده ام
فقط قول بده
زودتر بيايي
پيش از آنكه شيشه هاي همسايه ها هم
ديگر ...
جايي براي قلب من نداشته باشند!
بايد بروم سراغ شيشه هاي همسايه
شيشه هاي خانۀ خودمان ديگر كفاف نمي دهند
بس كه ها كرده ام
و رويشان قلب كشيده ام
فقط قول بده
زودتر بيايي
پيش از آنكه شيشه هاي همسايه ها هم
ديگر ...
جايي براي قلب من نداشته باشند!
براي گفتن ندارد
با اين همه
از منبر بلند باد
بالا كه مي رود
درخت ها چه زود به گريه مي افتند!
از بين من و تو مي گذرد
كش آمده است!
انگار
تمام واگن هاي جهان را
به آن بسته اند
چه سرنوشت شومي!
حرف هايي كه قرار بود
به هم بزنيم
از ياد برده ايم
و گل ها
در دست هايمان خشكيده اند.
نجات است و آزادي
ترديدي است
كه سرانجام
به يقين مي گرايد
و گلوله اي
كه به انجام كار
شليك مي شود.
از سپيده و آفتاب
وقتي به ديدار كسي مي روي
كه در گودترين جاي شب
به انتظار توست.
ابر آبستن طوفان بلاست
كشتي نوح كجاست؟
شاد و دوست داشتني
شكوفه هاي گيلاس كوهي.
باز مي كني گيسو
شرم مي كند آهو ...
من لايق عشق و درد عشق تو نيم
زنهار كه هم نبرد عشق تو نيم
چون آتش عشق تو برآرد شعله
من دانم و من كه مرد عشق تو نيم