اگر پيراهنت بودم چه مي شد؟
چو توري بر تنت بودم چه مي شد؟
چو آن صد دانه مرواريد خوشرنگ
به دور گردنت بودم چه مي شد؟
اگر پيراهنت بودم چه مي شد؟
چو توري بر تنت بودم چه مي شد؟
چو آن صد دانه مرواريد خوشرنگ
به دور گردنت بودم چه مي شد؟
شقايق ها كنار سنگ مردند
بلورين آبها در ره فسردند
شباهنگام خيل كاكليها
از اين كوه و كمرها لانه بردند
ژنده پوشي طلب برهان كرد
شاعري شعري گفت
عاشقي آه كشيد
عارفي هو هو كرد
تاجري دسته چكش را رو كرد.
من فقط مي دانم
كه تويي
شاه بيت غزل زندگيم.
در سياهي چشمان تو
رازي است
كه از شام عدم،
تا برق طلوع هستي را تفسير مي كند.
روي مزار قديمي
باران پاييزي ...
هر بار كه مي خواهم به تو نزديك شوم
جلوتر از من مي دوند
روي كاغذ و ...
شعر من
زودتر از من در آغوش مي گيرد
تو را.
شب مهتابيه خورشيد خوابه
چراغ كاروانها ماهتابه
روم با كاروان تا پاي چشمه
كه آب چشمۀ شادي شرابه
هر چه مي خواهي بكار
از من
چيزي جز عشق نمي رويد.
متهم باشم
در دادگاهي كه ...
تو به قضاوت نشسته اي.
آدرس وبلاگ: http://www.negasht63.blogfa.com/