پر از دشنام گردد در همان باغ
اسير دام گردد در همان باغ
براي التيام درد شاخه
تبر اعدام گردد در همان باغ!
پر از دشنام گردد در همان باغ
اسير دام گردد در همان باغ
براي التيام درد شاخه
تبر اعدام گردد در همان باغ!
زندگي، سئوال بي جواب
عشق، درد، مرگ
زندگي گليست خشك
مانده لاي يك كتاب.
كس نيست كزو به سوي تو راهي نيست
بي هستي تو سنگ و گل و كاهي نيست
يك ذره ز ذرات جهان نتوان يافت
كاندر دل او ز مهر تو ماهي نيست
براي خاكش،
و عاقبت
از همين آب و خاك،
گِل مي گيرند دهانم را.
پيچكي است كه
با تمام ازدحامش
تو را گم نخواهد كرد.
با تشكر از خانم سما به خاطر فرستادن اين شعر.
آدرس وبلاگ: http://eve-apple.blogfa.com/
شعرم كه تو باشي
هم وزن دارم
هم قافيه را نباختهام...
اي عشق به خانۀ دلم سر نزدي
در پهنۀ خاطرات من پر نزدي
صد بار فزون تو را به ياد آوردم
يك بار نيامدي و بر در نزدي
تحمل جدايي سخت نيست
براي لاك پشت.
من دل به دل سياه مستت دادم
خورشيد به چشم شب پرستت دادم
گفتي كه سراب را به تصوير بكش
خنديدم و آيينه به دستت دادم