قاب تصوير تو را بشكسته ام / خرد كرد آن را طنين خشم من
چون كه مي خواهم فقط تنها فقط / قاب تصوير تو باشد چشم من
قاب تصوير تو را بشكسته ام / خرد كرد آن را طنين خشم من
چون كه مي خواهم فقط تنها فقط / قاب تصوير تو باشد چشم من
شعر همين است
كه من
عاشق تو باشم
و تو
با هر كه مي خواهي!
رد مي شوي
با ماشيني كه بوقهاي ممتد مي زند
براي رسيدن تو به خوشبختي
خودم را
از پنجرۀ اتاقم
شاباش مي كنم
ماشينت از من عبور مي كند.
درون شعر من سرخ است دريا / و حتي سرخ بيني ساحلم را
چرا؟ چون جاي جوهر يا مركب / بريزم در قلم خون دلم را
و دريايي شاد مي شود
وقتي تور را
خالي از آب بيرون مي كشد
ماهيگير...
بهاري داري از وي بر خور امروز / كه هر فصلي نخواهد بود نوروز
گلي كو را نبويد آدميزاد / چو هنگام خزان آيد بَرَد باد
تلخ است...
لطفاً كمي به فنجانم نگاه كن.
شبم بي تو شبي تاريك و خاموش / به آهنگ غم دل مي كنم گوش
سكوتي سرد با من همنشينه / شدم تك لالۀ دشت فراموش
وقتي كه برف مي بارد
دانستن اينكه
تن پرنده ها گرم است.