زير سايه ام نشستند
خوردند و خفتند
بيدار شدند و ...
مرا بريدند.
زير سايه ام نشستند
خوردند و خفتند
بيدار شدند و ...
مرا بريدند.
با خدا قافيه كرد
تاجران رحم به حالش كردند
ناقدان شاعر سالش كردند!
قبض آب و برق
و چند اسكناس زير قالي.
بهتر از چوپان،
گله را مي پايد گرگ.
اين آخرين سال من است!
مي خورم اين خرمالو را.
معصوم نشسته فتنه ها در پشتند / آرامش لحظه هاي من را كشتند
آب است به زير كاه اين جادوها / چشمان تو آتشكدۀ زرتشتند!
گر زرّي و گر سيم زراندودي باش / گر بحري و گر نهري و گر رودي باش
در اين قفس شوم چه طاووس چه بوم / چون ره ابديست هر كجا بودي باش
با چه زباني سخن مي گويد
كه هر گياه
سراپا گوش است؟!
بر نيمكت شكسته اي در باران / در دست تو چتر بسته اي در باران
باران باران باران باران باران / تنها تنها نشسته اي در باران
كافر شده ام به دست پيغمبر عشق / جنت چه كنم؟ جان من و آذر عشق
شرمندۀ عشق و روزگارم كه شدم / درد دل روزگار و درد سر عشق