سر در گم و خسته و كمي گمراه است / غم مثل هميشه با دلش همراه است
ديروز تمام خاطراتش را خواند / آه است تمام خاطراتش آه است!
سر در گم و خسته و كمي گمراه است / غم مثل هميشه با دلش همراه است
ديروز تمام خاطراتش را خواند / آه است تمام خاطراتش آه است!
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت ...
گره ام بزنيد به چوبي، چيزي
ترسيده ام
مدام باد مي آيد.
شب گشت و دوباره طبع مجنون در راه / تا صبح رود چه بر سر من اي ماه
ليلي ليلي كجايي؟ اي ليلي آه / لا حول و لا قوه الا بالله
صد بار وجود را فرو بيخته اند / تا مثل تو صورتي برانگيخته اند
سبحان الله ز فرق سر تا پايت / در قالب آرزوي من ريخته اند
من شعر مي گويم.
او باغهاي فراواني دارد،
من داغهاي فراواني.
در اول راه معرفت گم شده ايم / انگشت نماي جمله مردم شده ايم
صد جهد بكرديم كه صافي باشيم / افسوس كه دردي ته خم شده ايم
بدون اينكه بداند
حلقۀ آتش را خواب ديده است
عقرب عاشق.