تلخي جهان به كام ما شيرين است / تا نقل شراب ماست قند لب دوست
مرا تن زورق است و ناخدا دل / در اين زورق بود فرمانروا دل
رسد فايز به ساحل يا شود غرق / نمي دانم برد ما را كجا دل
آن روز كه آتش محبت افروخت / عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
از جانب دوست سر زد اين سوز و گداز / تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
شهباز شهاب شب شكاف ازلي / ساقي شراب صافي لم يزلي
آن شاه شگرف شرزهء شير شكار / سلطان سلاطين جهان است علي
وسيع سينه ام مأواي عشق است / هميشه در دلم غوغاي عشق است
فضاي سبز شعر من معطر / ز عطر وحشي گلهاي عشق است
در عشق هواي خود پرستي مطلب / از زاهد خشك شور مستي مطلب
خواهي كه رسي به هستي مطلق او / از هستي خويش حرف هستي مطلب
با قوت پيل مور مي بايد بود / با ملك دو كون عور مي بايد بود
اين طرفه نگر كه عيب هر آدمي اي / مي بايد ديد و كور مي بايد بود
دشوار بود كردن و گفتن آسان / آسان بسيار و هيچ دشوارم نيست
زاهد خوشدل كه ترك دنيا كرده / ميخواره خجل كه معصيت ها كرده
ترسم كه كند اميد و بيم آخر كار / ناكرده چو كرده ، كرده چون ناكرده
با تشكر از سركار خانم فرزانه به خاطر فرستادن اين دو رباعي زيبا از پير بزرگ عرفان ايران ، شيخ ابوسعيد ابوالخير.
آدرس وبلاگ : http://baaghealooche.blogfa.com/
گل پيش رخ تو صد ورق باز گشاد / وز هر ورق آيت جمالت مي خواند
من بي تو هزار شب به خون در بودم / تو بي تو شبي نبوده اي معذوري