گلها
جواب خاك هستند
به سلام خورشيد.
بيژن جلالي
گلها
جواب خاك هستند
به سلام خورشيد.
بيژن جلالي
خداوندا
تو كه با كلامي زمين و آسمانها را آفريدي
با كلامي
مرا جويباري كن ,
كه در خاك تشنه فرو روم.
يا پروانهاي كن
كه پيش از غروب آفتاب مرده باشم.
بيژن جلالي
اگر كسي مرا خواست
بگوييد رفته
بارانها را تماشا كند
و اگر اصرار كرد
بگوييد براي ديدن توفانها
رفتهاست
و اگر باز هم سماجت كرد
بگوييد رفتهاست تا ديگر
باز نگردد.
بيژن جلالي
عشق ما
صدايي شد
در دهان پرندهاي
و به دوردستها رفت
و بين شاخوبرگ درختان
گم شد.
بيژن جلالي
حرف آخر را
برگي ميگويد
كه چرخزنان
به زمين ميافتد.
بيژن جلالي
تا تو بيايي
دستم را به سوي رودي دراز كردم
كه ميخروشيد.
تا تو بيايي
خاك را نگريستم
در سراسر اندوهش
و گريستم.
تا تو بيايي
خورشيد را نگريستم
با چشمان باز
و جهانم در سياهي فرو رفت.
بيژن جلالي
بالا را ديگر نگاه نميكنم
سنگريزهها را تماشا ميكنم
تا شايد دوستي بيابم.
بيژن جلالي
دست هيچ كس به سرشاخه ها نمي رسد
درخت، ميوه هاي رسيده اش را
براي كودكان مي تكاند.
ايما فون بود مهرزهوف
برگردان از علي عبداللهي
سرم را
بر آستانهي سنگ ميگذارم
و لبم را بر لب آب
و دست در دست باد
ميروم
براي سوختن در جايي كه نميدانم.
بيژن جلالي
در پايان روز پرندگان
هر كدام به سويي بال ميگشايند.
براي پيوستن به تو
كدام يك را دنبال كنم.
ايزومي شيكيبو
برگردان از عباس صفاري