بناي شادي از ريشه بر افتاد
هواي سرد و خشك فصل پاييز
به دوش مردم روشنگر افتاد
.....................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين
بناي شادي از ريشه بر افتاد
هواي سرد و خشك فصل پاييز
به دوش مردم روشنگر افتاد
.....................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين
زمان ، آغاز تاريك نبرد است
دلت را خوش نكن به ابر و باران
درخت آرزو بي حال و زرد است
.........................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين
چه سخته زندگي در پنجه ي خاك
درون خونه اي پر كرم و نمناك
ولي (ريشه ميدونه) قدر خود را
نمي ترسه از اين دنياي شبناك
---------------------------------------
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين
در اين شَهر كويري ابر خسته
كنارِ ماه پاييزي نشسته
گرفته غم گلوي نازكش را
نميدانم دلش را كي ، شكسته
زمين را يك زن زيبا به هم ريخت
سكوت كوچه هاي عاشقي را
لب جادويي حوا به هم ريخت
.......................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين
اينستاگرام1 (نماينده و مشاور بيمه)
اينستاگرام2 (شهيد محمد كريمي)
آپارات1 (ابوالقاسم كريمي)
آپارات2 (مشاور شركت بيمه)
اينستاگرام 3 (ابوالقاسم كريمي)
زمين در كاسه اي از خون گرفتار
بشر در پنجه ي بي رحم اجبار
ورق هاي كتاب سرخ تاريخ
نگين خوش تراش دستِ تكرار
دل انسان به حرص و كينه چركين
كوير آلوده و درياچه غمگين
مصيبت ها به دوشش دارد آن كس
كه ميخواهد جهان را بهتر از اين
شبيه كشتي در هم شكسته
قطار زندگي از هم گسسته
غروب زخمي فصل زمستان
به دوش خسته ي كارون نشسته