چشمك ستاره كجا
چشمك تو كجا
ستارۀ سياه؟!
چشمك ستاره كجا
چشمك تو كجا
ستارۀ سياه؟!
طوفان هاي بسياري از اين جا گذر كرده اند
اما هيچ كدام نتوانسته اند
حتي يك گل خشك
از دامنتان كم كنند
سرتان سلامت زنان سرزمينم!
يك روز كشتي بزرگي خواهيم ساخت
و از طوفان عظيم رد خواهيم شد
كشتي زيبايي
با بادباني از روسري هايتان.
من يك ملتم
و تو آزادي
وقتي ندارمت
به خيابان مي ريزم.
آزادي نام ميداني ست
كه مسافران دور را
به پايتخت مي رساند
آزادي نام ميداني ست
كه كارگران خسته را
به شهرشان باز مي گرداند
آزادي اما
گاهي كلمه اي مي شود
كه پرنده ها را به آسمان
شيرها را به جنگل
و تو را به آغوش من
پس مي دهد.
واحد چو به كثرت آورد روي ظهور
گردد به حجابات مراتب مستور
تكرار وجود ماست اين مرتبهها
مائيم به تكرار خود از خود شده دور
شب از نفس سرد زمان مي خواند
از روح مه آلود جهان مي خواند
بر سردر هر خانه سري آويزان
شهري كه در آن مرگ اذان مي خواند
سبك تر شديم اما
بالاتر نرفتيم ديگر
باري كه از روي دوش مان برداشته شد
بال هايمان بود.
چراغ هاي پي در پي اين تونل تاريك و طولاني
كه تمام شود
يك ماه مي بينيم
كه تا خانه با ما مي آيد.
مثل زلزله ناگهاني نيست
تنهايي
فقط روزي يك آجر از آدم كم مي كند.