زير سم هاي بزهاي كوهي
چكمه ها
تيشه هاي پياپي
زير برف بلند زمستان
خسته، يخ بسته، بي تكيه گاهم
كوهم آري
ولي بي پناهم!
زير سم هاي بزهاي كوهي
چكمه ها
تيشه هاي پياپي
زير برف بلند زمستان
خسته، يخ بسته، بي تكيه گاهم
كوهم آري
ولي بي پناهم!
براي فراموشي تو
هيچ راهي
وجود ندارد
خودم را به هر راهي كه مي زنم
روزي با تو رفته بودم.
تو
غافلگيري رگبار بودي
و من
مردي كه چتر به همراه نداشت.
بس است مويه
بر روياي سر شده
پاك كن اشك هايت را
و مرا بنويس
جوهر از عشق
بيشتر مي پايد.
وقتي آمدم
تمام سال دود شده بود
اسفند
ماه خوبي براي تولدم نبود.
وقتي ...
در سطر سوم شعرم
ديدم كه واژه ها تهي از تو
از چلۀ كمان خيالم گذشته است
و هيچ واژه اي
و هيچ سطر شعري
ديگر نشاني از تو ندارد
غيظم گرفت از اينكه اين همه واژه
بي هيچ نقش روي تو
از خامۀ خيال
بر بستر سپيدي كاغذ فرو چكيد
شعري كه بي نشان تو باشد
نگفتني ست.
من تمام شعرهايم كوتاه بودند
تا اينكه رسيدم
به تو.
يك لحظه به دل سر رباعي دارم
يك لحظه غزل در آسمان مي كارم
يك لحظه دگر كه وقت رفتن برسد
يك مثنوي از دو چشم غم مي بارم
باران كه باريد
راهمان از هم جدا شد
چرا كه چترمان
خيلي كوچك بود.