ردپايم اگر
در كوچه ها نبود
مرا در تن درختي جستجو كنيد
كه بيش از همه
برف بر شانه دارد.
ردپايم اگر
در كوچه ها نبود
مرا در تن درختي جستجو كنيد
كه بيش از همه
برف بر شانه دارد.
شكوه دنيا
همچون دايره اي بر روي آب است
كه هر زمان بر پهناي خود مي افزايد
و در منتهاي بزرگي
هيچ مي شود.
مشكلي نيست، بگويند طرف كم دارد
حال ديوانه كجا قصۀ مبهم دارد؟!
جبرئيلم اگر امروز، به من خرده نگير
دكمه در دكمه تنت حضرت مريم دارد
تمام آن چيزي كه دربارۀ تو در سرم هست
ده ها كتاب مي شود
اما تمام چيزي كه در دلم هست
فقط دو كلمه است:
دوستت دارم.
پيراهنت در باد
تكان مي خورد
اين تنها پرچمي است
كه دوستش دارم.
لبخند سپيده در بهاران داري
پويايي جويبار و باران داري
نرماي نسيم و بوي گلخندۀ باغ
داري همه را و بي شماران داري
گهگاه ...
ابرها استراحتي مي دهند
نظّارگان ماه را.
نوري هست كه ما
نه ميبينيمش نه لمسش ميكنيم
در روشنيهاي پوچ خويش ميآرامد
آنچه ما ميبينيم و لمس ميكنيم
من با سر انگشتانم مينگرم
آنچه را كه چشمانم لمس ميكند:
سايهها را
جهان را
با سايهها جهان را طرح ميريزم
و جهان را با سايهها ميانبارم
و تپش نور را
در آن سوي ديگر
ميشنوم.
آسمان مي بارد
دخترك لرزان است
دل من لرزان تر.