ماهي قرمز تنگ
همچنان مي رقصد
واي از اين چرخش گنگ!
ماهي قرمز تنگ
همچنان مي رقصد
واي از اين چرخش گنگ!
گاهي
يك پيراهن چهارخانۀ مردانه هم حتي
مي تواند خانۀ آدم باشد
كه دلتنگي هايت را در جيبش بريزي
و دكمه هايش را
براي هميشه ببندي.
اگر پرنده به اين آشيانه برگردد
بهار رفته بيايد جوانه برگردد
تو ناگهان برسي با سبد سبد لبخند
به حس خستۀ شاعر بهانه برگردد
زمين تكان بخورد مهربان شود جنگل
و آن پرندۀ غمگين به لانه برگردد
هواي بركه پر از بوي شاپرك بشود
به اين سكوت سترون ترانه برگردد
دوباره باغ پر از بوي سيب تازه شود
بهار رفته به اين آستانه برگردد
و واژه هاي سفر كرده از حوالي شعر
به شكل يك غزل عاشقانه برگردد
آب زلال و برگ گل بر آب
مانَد به مه در بركۀ مهتاب
وين هر دو چون لبخند او در خواب.
كفش هايمان
هنوز كنار هم بودند
كه راهمان از هم جدا شد.
هم مرگ را ديده ام
هم قيامت را
روزي كه رفتي
روزي كه برگشتي.
چه ولوله اي مي كنند
بر خطوط حامل انتظار من
نت هاي گام تو؛
مي
رِ
سي.
تمام كشيش ها
عاشقت مي شوند
من
جهنم را
ترجيح مي دهم.
آن طرف رودخانه
كشاورزان در كارند
اين طرف زنان شاليكار
بچه ها قد مي كشند
در اين ميان.
عشق من
گودالي است كه از درختي مانده است
رايحه اي است كه از عطري
جايي كه از زخمي
عشق من ...
نيست.