كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

فاضل نظري

۳۰ بازديد ۰ نظر

همراه بسيار است اما همدمي نيست

مثل تمام غصه ها اين هم غمي نيست

 

دلبستۀ اندوه دامنگير خود باش

از عالم غم دلرباتر عالمي نيست

 

كار بزرگ خويش را كوچك مپندار

از دوست دشمن ساختن كار كمي نيست

 

چشمي حقيقت بين كنار كعبه مي گفت

انسان فراوان است اما آدمي نيست

 

آن قلّۀ قافي كه مي گويند عشق است

جايي كه تا امروز بر آن پرچمي نيست


عمران صلاحي

۳۰ بازديد ۰ نظر

وقتي كه مي روند

مي آيند

وقتي كه مي آيند

مي روند

و جاي پاها را مي پوشانند

و بر ساحل مي افشانند

صدف ها را چون لبخند.


سعيد بيابانكي

۲۶ بازديد ۰ نظر

بگذار كه اين باغ درش گم شده باشد 

گل‌هاي ترش برگ و برش گم شده باشد

 

جز چشم به راهي به چه دل خوش كند اين باغ

گر قاصدك نامه برش گم شده باشد

 

باغ شب من كاش درش بسته بماند

اي كاش كليد سحرش گم شده باشد

 

شب تيره و تار است و بلا ديده و خاموش

انگار كه قرص قمرش گم شده باشد

 

چاهي است همه ناله و دشتي است همه گرگ

خواب پدري كه پسرش گم شده باشد

 

آن روز تو را يافتم افتاده و تنها

در هيبت نخلي كه سرش گم شده باشد

 

پيچيده شميمت همه جا اي تن بي سر

چون شيشه عطري كه درش گم شده باشد


وحيد عمراني

۲۶ بازديد ۰ نظر

بيچاره آب ...

بيچاره آب ...

كه اگر آن روز

بر لبهاي تو بوسه مي زد

اين گونه بي آبرو نمي شد،

تا ابد

روز قيامت بود شايد

روزي كه از آب هم آبرو رفت

و اكنون

هزار و سيصد و هفتاد و شش سال است

كه ما ...

محزون و بيقرار

در جهنم ياد لب هاي تشنۀ تو مي سوزيم.


پارسا همتي

۲۶ بازديد ۰ نظر

به تلاوت نشستم آن تن را

كه به معراج مي برد من را

 

مي گشايم شبانه با تفسير

دكمۀ آيه هاي روشن را

 

سوره ات را به سينه مي فشرم

مثل آهن كه داغ بودن را

 

روي گلدستۀ ستايش تو

مي برم دسته دسته سوسن را

 

يك بغل قاصدك شدم با تو

بي قرارم به باد رفتن را


سيد حسن حسيني

۲۹ بازديد ۰ نظر

صهباي سحر جام مرا مي خواند

صحراي خطر گام مرا مي خواند

وقت خوش رفتن است هان گوش كنيد

از عرش كسي نام مرا مي خواند


سيد محمدرضا حسيني

۲۹ بازديد ۰ نظر

تك درخت محصور در ميان آينه ها

خود را

جنگل مي بيند

درياي خيره به آسمان

خود را

قطره ...


وحيد عمراني

۲۸ بازديد ۰ نظر

اين پوشال هاي متحرك

اين گران جانان

كه سلطه ناك بر زمين گام مي نهند

مغلوبانند در چنگال وهم

كه تاريكي را با آن همه هولناكي

نابود مي كند

حتي جرقه اي!


مهدي فرجي

۲۷ بازديد ۰ نظر

چقدر مانده به وقتي كه مال هم بشويم؟

درست از آب درآيند احتمالاتم

 

تو محشري به خدا، من بهشت گمشده ام

تو اتفاق مي افتي، من از محالاتم

 

چقدر ساكتي و من چقدر حرف زدم

دوباره گيج شدي حتماً از سؤالاتم

 

دلم گرفته اگر زنگ مي زنم گاهي

مرا ببخش كه اينقدر بي مبالاتم


جليل صفربيگي

۲۶ بازديد ۰ نظر

عمريست شبانه روز لب هايت را ...

لب باز نكن هنوز لب هايت را ...

نه سير نمي شوم به چندين بوسه

بر روي لبم بدوز لب هايت را!