سومين خشكسال
درياچه ها آرام
به خلوت خود مي روند.
سومين خشكسال
درياچه ها آرام
به خلوت خود مي روند.
دلم براي تو
تنگ نمي شود
دلم براي خودم تنگ مي شود
كه با تو مي رود ...
امروز هم به رخوت بي بادگي گذشت
آري گذشت مستي دلدادگي گذشت
در آتش خيال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقي به همين سادگي گذشت
مي دانم اي فرشته كه باور نمي كني
شب هاي قصه گويي و شهزادگي گذشت
روزي ز چشم مردم و روزي به پاي تو
عمر مرا ببين كه به افتادگي گذشت
شرمندۀ توايم و سرافراز از اينكه عمر
گر دين نداشتيم، به آزادگي گذشت
در آن خانه
سروي نشانده اي
نشان خاطره اي
در باد.
دوست داشتن
چيزي نيست كه به اين سادگي از ميان برود
حتي اگر نبينمت
حتي اگر دور باشي و مغرور
و دلتنگي
بدترين درد است
بدتر از دندان درد.
نامه اي برايت نوشته ام
از جزيره اي
كه پستچي ديوانه اش
نامه ها را باز مي كرد
از آنها قايق مي ساخت
به دريا پرتاب مي كرد
و قاه قاه مي خنديد.
معلم پرسيد: رستگاري چند حرف دارد؟
گفتم: شش حرف.
هم اكنون پس از اخراج كلاسي
من كنار باغچۀ حياط مدرسه
و رو به رويم رستگاري بر گلي نشسته است
اي كاش معلم مي دانست
پروانه فقط شش حرف دارد.