دارند چه حالي
در زير پاي تو
گل هاي اين قالي.
گر به من عمر دهد فرصتي اي باده خوران
به خدا ميكده اي بهر شما خواهم كرد
از قضا روزي اگر حاكم اين شهر شوم
خونِ صد شيخ به يك مست روا خواهم كرد
آنقدر خرقه و عمامه بگيرم از شيخ
فرش اين ميكده ها را ز عبا خواهم كرد
زاهدا كوريِ چشمِ تو و شيخانِ دگر
وسط كعبه دو ميخانه بنا خواهم كرد
با سپاس از نژلاي عزيز به خاطر شناسايي شاعر اين شعر.
آدرس وبلاگ: http://www.nezhlaoketab.blogfa.com/
كه بر فراز روح آشيان دارد
و هيچگاه از خواندن باز نمي ايستد و خاموش نمي شود
در تندباد حوادث ، آوايش شيرين ترين نغمه هاست
گاه طوفان سختي ها بال هايش را سست مي كند
او كه نوايش گرما بخش قلبهاي بسياريست
من نوايش را همه جا شنيده ام
در سرزمين هاي سرد
در درياهاي ناشناس
در اوج سختي ها و رنج ها
بي آنكه در مقابل چيزي از من خواسته باشد.ترجمۀ زهره جعفر پناه
آدرس وبلاگ: http://najvayenasim.blogfa.com/
شايد اگر
تنارديه ها نبودند
كوزت به دنيا نمي امد
در ذهن ويكتور هوگو!
من كي ام؟ صياد ناشي ، پس شكارم مي گريزد
آخر آن آهوي زيبا از حصارم مي گريزد
مي شود تنهايي من در جهان افسانه زيرا
هر كسي را دوست دارم ، از كنارم مي گريزد
بس كه مي ترسم از جدايي ها
مي گريزم از آشنايي ها
دلي از سنگ خاره خواهم ساخت
تا نرنجد ز بي وفايي ها
آرزو را به سينه خواهم كشت
تا نكوشد به خودنمايي ها
عشق اگر نور روشن سحر است
دل نبندم به روشنايي ها
چه فريبنده بود و ديده نواز
سِحر چشمش به دلربايي ها
ديدي اي دل ز پا درافتادي
بعد از آن بال و پر گشايي ها؟
بايد مي دانستم
سرانجام
تو را
از اينجا خواهد برد
اين جاده
كه زير پاي تو نشسته بود.
با تشكر از نويسندۀ محترم وبلاگ گلايه ها براي فرستادن اين شعر.
آدرس: http://www.dokhtaretorshideh.blogfa.com/
گر سر برود ، ز سر هوايت نرود
تأثير طلسم چشم هايت نرود
فرشي ز دلِ شكسته انداخته ام
آهسته بيا شيشه به پايت نرود