ميرزا جلال اسير شهرستاني اصفهاني

مشاور شركت بيمه پارسيان

ميرزا جلال اسير شهرستاني اصفهاني

۳۱ بازديد ۰ نظر

بس كه مي ترسم از جدايي ها

مي گريزم از آشنايي ها

دلي از سنگ خاره خواهم ساخت

تا نرنجد ز بي وفايي ها

آرزو را به سينه خواهم كشت

تا نكوشد به خودنمايي ها

عشق اگر نور روشن سحر است

دل نبندم به روشنايي ها

چه فريبنده بود و ديده نواز

سِحر چشمش به دلربايي ها

ديدي اي دل ز پا درافتادي

بعد از آن بال و پر گشايي ها؟


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد