كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

اكبر اكسير

۲۶ بازديد ۰ نظر

برادرم مشاور املاك داشت

من مشاور افلاك

او زمين ها را متر مي كند

من آسمان ها را

من از ساختن بيت خوشحال مي شوم

او از فروختن بيت

او چندين دفتر دارد ، من چندين كتاب

او هر روز بزرگ مي شود

من هر روز كوچك

با تمام اينها نمي دانم چرا اهل محل

به من مي گويند اكبر ، به او مي گويند اصغر!


احمد شاملو

۲۸ بازديد ۰ نظر

كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود

و انسان با نخستين درد

در من زنداني ستمگري بود

كه به آواز زنجيرش خو نمي كرد

من با نخستين نگاه تو آغاز شدم.


وحيد عمراني

۲۷ بازديد ۰ نظر
باران كه مي بارد ...

چشم هايم با آسمان به تفاهم مي رسند

چه وجه اشتراك لطيفي است

بين هواي دل من

با اين روزهاي پاييزي!


هوشنگ ابتهاج (سايه)

۲۵ بازديد ۰ نظر

آن عشق كه ديده گريه آموخت از او

دل در غم او نشست و جان سوخت از او

امروز نگاه كن كه جان و دل من

جز يادي و حسرتي چه اندوخت از او؟!


ايرج زبردست

۲۷ بازديد ۰ نظر

پاييز، درخت، باد، بي برگ و بري

شب، صاعقه، مه، پرنده و در به دري

كابوس چنان است كه در باغ زمان

هر شاخه به دست خويش دارد تبري


ابوسعيد ابوالخير

۲۸ بازديد ۰ نظر

آن روز كه بنده آوريدي به وجود

مي دانستي كه بنده چون خواهد بود

يا رب تو گناه بنده بر بنده مگير

كاين بنده همين كند كه تقدير تو بود


فيضي ناگوري

۲۷ بازديد ۰ نظر

اين چه مستي است كه بي باده و جام است اينجا؟

باده كز جام بنوشند حرام است اينجا

اي كه از باديۀ عشق خبر مي پرسي

پاي بردار كه كونين دو گام است اينجا

زاهدا منتظر چشمۀ كوثر منشين

كه به يك جرعۀ مي كار تمام است اينجا

هيچكس نيست كه در دايرۀ حيرت نيست

صيدگاهيست كه جبريل به دام است اينجا


ريچارد رايت

۲۶ بازديد ۰ نظر

از خودم مي پرسم

آن بنفشه از چه هنگام پيش از اينكه ببينمش

رقص را آغاز كرده بود؟


سيد رضا علوي

۲۶ بازديد ۰ نظر

شاهنامۀ فردوسي

گورستانِ

اعراب.


سعدي

۲۶ بازديد ۰ نظر

تا مرد سخن نگفته باشد

عيب و هنرش نهفته باشد

هر بيشه گمان مبر كه خاليست

باشد كه پلنگ خفته باشد