بي سايبان ترين بلندا
سپيدترين بلندا
فريادهايم را
بر سر كوه ها
مي كشم.
بي سايبان ترين بلندا
سپيدترين بلندا
فريادهايم را
بر سر كوه ها
مي كشم.
موهاي بلند سياهت را كه مي بافي.
باران گرفته ام به هواي شكفتنت
جاري در امتداد ترك خوردۀ تنت
با اشكهاي حلقه شده پاي گونه هات
با دستهاي حلقه شده دور گردنت
من متهم به رابطه با واژۀ توام
مظنون به دستكاري گلهاي دامنت
اين گرگ و ميش وقت طلوع است يا غروب
در چشم هاي نيلي مايل به روشنت؟!
از شبنم عشق خاك آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
يك قطره از آن چكيد و نامش دل شد
سرشك ديده ز هجر تو دم به دم جاريست
ز قلب من غم عشقت
به قرن ها نرود
هنوز بر دهن جام
نام جم جاريست.
اي آنكه بخشيدي به خوبان روي زيبا
اي كاش مي دادي كمي هم خوي زيبا
پياده رفتم
نرسيدم
فكر كردم راه بسيار مانده
سوار شدم
به بيراهه افتادم
و در بين اين همه راه
فكر كردم كه ديگر فكر نكنم.
و آنان را بس گرامي بداريم
به خاطر از دست رفتگان مي ستيزيم
هر چند ديگران همه اينجايند
با حسابي بي حساب
پاداش خود را مي سنجيم
گويي هر چه محوتر مي شود
در نظر تنگ ما بيشتر مي آيد!
دوستت دارم را
امشب ...
در گوش خودت
خواهم گفت!