در خانۀ سياه
وزير سياه
در خانۀ سفيد
هيچكس در جاي خود نيست
كاش در خانۀ تو بودم!
در خانۀ سياه
وزير سياه
در خانۀ سفيد
هيچكس در جاي خود نيست
كاش در خانۀ تو بودم!
از قهر تو شاهين قدر پر ريزد
وز هيبت تو شير قضا بگريزد
ماند به تو كوه اگر به رفتار آيد
دريا به تو مي ماند اگر برخيزد
در انتظار تو
باد ...
چاقويي است با ضربات متعدد.
قرنهاست كه عاشق منشي موزهام
و دستم را به سويش دراز كردهام
او فكر ميكند من فقط مجسمۀ يك فرمانده ام
كه دستش اتفاقي رو به ميز اوست
و دارد فرمان جنگ ميدهد.
ابرها،
نامههاي مچالۀ منند
كه بغضهايم را
در آنها مي نويسم
و به دست باد مي سپارم
تا برايت بخواندش.
بيچاره آب...
بيچاره آب...
كه اگر آن روز بر لبهاي تو بوسه مي زد
اين گونه بي آبرو نمي شد،
تا ابد ...
روز قيامت بود شايد
روزي كه از آب هم آبرو رفت
و هزار و سيصد و هفتاد و دو سال است
كه ما...
محزون و بيقرار
در جهنم ياد لبهاي تشنۀ تو مي سوزيم.
اصلاً به خورشيد اعتباري نيست
روزي اگر هُرم نفسهايت نباشد،
يك عصر يخبندان تازه ميشود آغاز.
زمان دست توست...
زمين دست توست...
دنيا متلاطم مي شود،
وقتي دست روي دست مي گذاري.
ماييم به غمناكي خود شاد شده
بل از غم و شادي همه آزاد شده
خاكيست وجود ما كه در راه فنا
گشته همه گرد و گرد بر باد شده
تو ماهي.
صورتم را به صورتت ميچسبانم
كامل كه شديم
آب بالا ميآيد و
ما غرق ميشويم.