قرنهاست كه عاشق منشي موزهام
و دستم را به سويش دراز كردهام
او فكر ميكند من فقط مجسمۀ يك فرمانده ام
كه دستش اتفاقي رو به ميز اوست
و دارد فرمان جنگ ميدهد.
قرنهاست كه عاشق منشي موزهام
و دستم را به سويش دراز كردهام
او فكر ميكند من فقط مجسمۀ يك فرمانده ام
كه دستش اتفاقي رو به ميز اوست
و دارد فرمان جنگ ميدهد.