كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

مطالب فرهنگي اجتماعي 10

۲۹ بازديد ۰ نظر

من اعتقاد دارم ما در يك برزخ هويتي به سر مي بريم كه باعث شده با فرهنگ اصيل و اعتقادات ديني مذهبي كشورمون كه ريشه هاي تاريخي داره ، كاملا بيگانه بشيم

 

 

مطالب مرتبط

13 عيب بزرگ ما ايرانيان  


گزيده آيات قرآن كريم/بخش چهارم

۳۳ بازديد ۰ نظر

سوره ۶: الأنعام

**********

 

و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست و قطعا سراى بازپسين براى كسانى كه پرهيزگارى مى كنند بهتر است آيا نمى‏ انديشيد (۳۲ *** پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند بركنده شد و ستايش براى خداوند پروردگار جهانيان است (۴۵ *** و ما پيامبران را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏ فرستيم پس كسانى كه ايمان آورند و نيكوكارى كنند بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد (۴۸ *** و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين هستند پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند آنان جز از گمانپيروى نمى كنند و جز به حدس و تخمين نمى ‏پردازند (۱۱۶

 

*************

سوره ۷: الأعراف

**************

 

و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد نه [مى‏ توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش (۳۴ *** و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحمت‏ خدا به نيكوكاران نزديك است (۵۶ *** گذشت پيشه كن و به [كار] پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب (۱۹۹

 

*************

سوره ۸: الأنفال

*************

 

و از فتنه‏ اى كه تنها به ستمكاران شما نمى ‏رسد بترسيد و بدانيد كه خدا سخت‏ كيفر است (۲۵ *** اى پيامبر به كسانى كه در دست‏ شما اسيرند بگو اگر خدا در دلهاى شما خيرى سراغ داشته باشد بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما عطا مى ‏كند و بر شما مى ‏بخشايد و خدا آمرزنده مهربان است (۷۰

 

************

سوره ۹: التوبة

************

 

و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته‏ اند اميد است‏ خدا توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده مهربان است (۱۰۲ *** اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از خدا پروا كنيد و با صادقان باشيد (۱۱۹

************

سوره ۱۰: يونس

************

 

خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمى ‏كند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مى كنند (۴۴ *** پس به كسانى كه ستم ورزيدند گفته شود عذاب جاويد را بچشيد آيا جز به [كيفر] آنچه به دست مى ‏آورديد جزا داده مى ‏شويد (۵۲ *** و هر كس كه ستم كرده اگر تمامي آنچه روي زمين است در اختيار داشته باشد (همه را از هول عذاب) براي نجات خويش مي‏دهد، و هنگامي كه عذاب را ببينند (پشيمان مي‏شوند اما) پشيماني خود را كتمان مي‏كنند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داوري مي‏شود و ستمي بر آنها نخواهد رفت. (۵۴

*************

سوره ۱۱: هود

*************

 

و اگر به انسان نعمتي بچشانيم سپس از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. (۹ __ و اگر نعمتهائي پس از شدت و ناراحتي به او برسانيم مي‏گويد مشكلات از من بر طرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادي و غفلت و فخر فروشي مي‏شود. (۱۰ *** و اي قوم من!، پيمانه و وزن را با عدالت وفا كنيد و بر اشياء (و اجناس) مردم عيب مگذاريد و از حق آنان نكاهيد و در زمين فساد مكنيد. (۸۵ *** و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالي كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند. (۱۱۷ *** و انتظار بكشيد ما هم منتظريم! (۱۲۲

 

************

سوره ۱۲: يوسف

************

 

و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشي، ايمان نمي‏آورند! (۱۰۳ *** و اكثر آنها كه مدعي ايمان به خدا هستند مشركند. (۱۰۶

 

***********

سوره ۱۴: إبراهيم

***********

 

همانها كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح مي‏دهند و (مردم را) از راه الله باز مي‏دارند و مي‏خواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهي دوري هستند! (۳ *** و گمان مبر كه خدا از كارهاي ظالمان غافل است (نه، بلكه كيفر) آنها را تاخير انداخته براي روزي كه چشمها در آن (از ترس و وحشت) از حركت باز مي‏ايستد. (۴۲

 

**********

سوره ۱۵: الحجر

**********

 

بگذار آنها بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنانرا غافل سازد، ولي به زودي خواهند فهميد (۳ *** (ما بر آنها عذابي مي‏فرستيم) همانگونه كه بر تجزيه گران (آيات الهي) فرستاديم. (۹۰ _ هم آنان كه قرآن را [مطابق با خواستۀ باطلشان] تجزيه و بخش بخش كردند، [بخشي را كه به سود خود مي پنداشتند پذيرفتند، و از بخشي ديگر كه هماهنگ با هوس هايشان نبود رويگردان شدند ]«91»

 

**********

سوره ۱۶: النحل

**********

 

آيا كسي كه مي‏آفريند همچون كسي است كه نمي‏آفريند؟ آيا متذكر نمي‏شويد!! (۱۷ *** آنها كه مورد ستم واقع شدند سپس براي خدا هجرت كردند در اين دنيا جايگاه (و مقام) خوبي به آنها مي‏دهيم و پاداش آخرت، اگر بدانند، از آنهم بزرگتر است. (۴۱ *** آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خداست، سپس هنگامي كه ناراحتيها به شما مي‏رسد او را مي‏خوانيد. (۵۳) و هنگامي كه ناراحتي و رنج را از شما برطرف ساخت گروهي از شما براي پروردگارشان شريك قائل مي‏شوند. (۵۴ *** خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان ميدهد، و از فحشاء و منكر و ظلم و ستم نهي ميكند، خداوند به شما اندرز ميدهد شايد متذكر شويد. (۹۰ ***


گزيده رباعيات رضي‌الدين آرتيماني

۳۳ بازديد ۰ نظر

***

اي دل شادي به سوز ماتم اين است

بيگانه عٰالم غمي، غم اين است

دوزخ به مكافات تو درمانده و تو

جنت طلبي برو جهنم اين است

***

اي آن تو را بسي غم تنباكوست

خوش باش كه هر خار و خسي تنباكوست

اوقات تمام تيره و تلخ گذشت

گويا همه عمرت، نفسي تنباكوست

***

هر دل كه رهين تن بود او دل نيست

در عالم دل خبر ز آب و گل نيست

راهي نبود كه او بمنزل نرسد

جز راه محبت، كه در او منزل نيست

***

از ذرهٔ سرگشته، قرار تو كجاست

وي مشت غبار، اعتبار تو كجاست

در آمدن و بودن و رفتن مجبور

اي عاجز مضطر، اختيار تو كجاست

***

در باز بروي دلم از ناز نميكرد

هر چند كه در ميزدم، آواز نميكرد

با غير اگر صحبت او گرم نميبود

دل در بر من بيهده پرواز نميكرد

***

گاهيم چو مرده در كفن ميسازد

گاهي از من، هزار من ميسازد

ميسوخت مرا اگر نميسوخت دلم

اين ميسوزد كه او بمن مي‌سازد

***

اين خلق جهان به يكدگر كينه ورند

گويا كه ز مرگ خويشتن بي‌خبرند

همچون دو سگ گرسنه از بهر شكم

از روي حسد بيكدگر مينگرند

***

صد شكر كه يادت همه از يادم برد

وين هستي موهوم ز بنيادم برد

گفتم كه دمي گريه كنم آهم سوخت

رفتم كه دمي آه كشم بادم برد

***

در وادي معرفت نه گير است و نه دار

كانجا همه بر هيچ نهٰادند سوار

رفتم كه زمعرفت زنم دم، گفتا

دريا به دهان سگ مگردان مردار

***

اي آنكه ز عشق تو مرا نيست قرار

زين بيش بدست غصه خاطر مسپار

بر هر بد و نيك پرتو انداز چو مهر

بر ناخوش و خوش گذر تو چون باد بهار

***


خاطرات كوتاه شماره 10

۳۳ بازديد ۰ نظر

رفتم تا از مغازه ي سر كوچه يك خودكار بخرم

به مغازه كه رسيدم

دوست دوران دبيرستانم رو ديدم

سلام كردم

اما نه جوابي

نه نگاهي

وَ نه هيچ عكس العمل خاصي

 

دوستم يك پاك سيگار خريد و رفت

 

 

مطالب مرتبط

خاطره محيط زيستي   


گردآوري ناب ترين آيات انجيل متي

۳۰ بازديد ۰ نظر

خوشابه‌حال فقيرانِ در روح، زيرا پادشاهي آسمان از آن ايشان است. خوشابه‌حال ماتميان، زيرا آنان تسلي خواهند يافت. خوشابه‌حال نرمخويان، زيرا آنان زمين را به‌ميراث خواهند برد. خوشابه‌حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زيرا آنان سير خواهند شد. خوشابه‌حال رحيمان، زيرا بر آنان رحم خواهد شد. خوشابه‌حال پاكدلان، زيرا آنان خدا را خواهند ديد. خوشابه‌حال صلح‌جويان، زيرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد. خوشابه‌حال آنان كه در راه پارسايي آزار مي‌بينند، زيرا پادشاهي آسمان از آنِ ايشان است. خوشابه‌حال شما، آنگاه كه مردم به‌خاطر من، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدي به‌دروغ عليه‌تان بگويند.خوش باشيد و شادي كنيد زيرا پاداشتان در آسمان عظيم است. چرا‌كه همينگونه پيامبراني را كه پيش از شما بودند، آزار رسانيدند

 

***

 

شما نمك جهانيد. امّا اگر نمك خاصيتش را از دست بدهد، چگونه مي‌توان آن را باز نمكين ساخت؟ ديگر به كاري نمي‌آيد جز آنكه بيرون ريخته شود و پايمالِ مردم گردد شما نور جهانيد. شهري را كه بر فراز كوهي بنا شده، نتوان پنهان كرد.هيچ‌كس چراغ را نمي‌افروزد تا آن را زير كاسه‌اي بنهد، بلكه آن را بر چراغدان مي‌گذارد تا نورش بر همۀ آنان كه در خانه‌اند، بتابد.پس بگذاريد نور شما بر مردم بتابد تا كارهاي نيكتان را ببينند و پدر شما را كه در آسمان است، بستايند

 

***

 

شنيده‌ايد كه به پيشينيان گفته شده، قتل مكن، و هر‌كه قتل كند، سزاوار محاكمه خواهد بود.امّا من به شما مي‌گويم، هر‌كه بر برادر خود خشم گيرد، سزاوار محاكمه است؛ و هر‌كه به برادر خود ”راقا“ گويد، سزاوار محاكمه در حضور شوراست؛ و هر‌كه به برادر خود احمق گويد، سزاوار آتش جهنم بُوَد

 

***

 

شنيده‌ايد كه گفته شده، ”همسايه‌ات را محبت نما و با دشمنت دشمني كن.امّا من به شما مي‌گويم دشمنان خود را محبت نماييد و براي آنان كه به شما آزار مي‌رسانند، دعاي خير كنيد،تا پدر خود را كه در آسمان است، فرزندان باشيد. زيرا او آفتاب خود را بر بدان و نيكان مي‌تاباند و باران خود را بر پارسايان و بدكاران مي‌باراند.اگر تنها آنان را محبت كنيد كه شما را محبت مي‌كنند، چه پاداشي خواهيد داشت؟ آيا حتي خراجگيران چنين نمي‌كنند و اگر تنها برادران خود را سلام گوييد، چه برتري بر ديگران داريد؟ مگر حتي بت‌پرستان چنين نمي‌كنند؟پس شما كامل باشيد چنانكه پدر آسماني شما كامل است

 

***

 

آگاه باشيد كه پارسايي خود را در برابر ديدگان مردم به‌جا مياوريد، به اين قصد كه شما را ببينند، وگرنه نزد پدر خود كه در آسمان است، پاداشي نخواهيد داشت پس هنگامي كه صدقه مي‌دهي، جار‌مزن، چنان كه رياكاران در كنيسه‌ها و كوچه‌ها مي‌كنند تا مردم آنها را بستايند. آمين، به شما مي‌گويم، اينان پاداش خود را به‌تمامي يافته‌اند.پس تو چون صدقه مي‌دهي، چنان كن كه دست چپت از آنچه دست راستت مي‌كند، آگاه نشود،تا صدقۀ تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهان‌بينِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

 

***

 

هنگامي كه دعا مي‌كني، همچون رياكاران مباش كه دوست مي‌دارند در كنيسه‌ها و سَرِ كوچه‌ها ايستاده، دعا كنند تا مردم آنها را ببينند. آمين، به شما مي‌گويم، اينان پاداش خود را به‌تمامي يافته‌اند.امّا تو، هنگامي كه دعا مي‌كني به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود كه در نهان است، دعا كن. آنگاه پدرِ نهان‌بينِ تو، به تو پاداش خواهد داد

 

***

 

اگر خطاهاي مردم را ببخشيد، پدر آسمانيِ شما نيز شما را خواهد بخشيد.امّا اگر خطاهاي مردم را نبخشيد، پدر شما نيز خطاهاي شما را نخواهد بخشيد

 

***

 

هر‌جا گنج توست، دل تو نيز آنجا خواهد بود

 

***

 

چشم، چراغ بدن است. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود.امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را ظلمت فراخواهد گرفت

 

***

 

داوري(قضاوت) نكنيد تا بر شما داوري نشود.زيرا به همانگونه كه بر ديگران داوري كنيد، بر شما نيز داوري خواهد شد و با همان پيمانه كه وزن كنيد، براي شما وزن خواهد شد

 

***

 

چرا پَرِ كاهي را در چشم برادرت مي‌بيني، امّا از چوبي كه در چشم خود داري غافلي؟ چگونه مي‌تواني به برادرت بگويي، ”بگذار پَرِ كاه را از چشمت به‌در آورم،“ حال آنكه چوبي در چشم خود داري؟اي رياكار، نخست چوب را از چشم خود به‌در‌آر، آنگاه بهتر خواهي ديد تا پَرِ كاه را از چشم برادرت بيرون كني

 

***

 

اگر ميوۀ نيكو مي‌خواهيد، درخت شما بايد نيكو باشد، زيرا درخت بد ميوۀ بد خواهد داد. درخت را از ميوه‌اش مي‌توان شناخت

 

***

 

زيرا زبان از آنچه دل از آن لبريز است، سخن مي‌گويد

 

***

 

شخص نيك، از خزانۀ نيكوي دل خود نيكويي برمي‌آوَرَد و شخص بد، از خزانۀ بد دل خود، بدي

 

***

 

روزي برزگري براي بذرافشاني بيرون رفت.چون بذر مي‌پاشيد، برخي در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند.برخي ديگر بر زمين سنگلاخ افتاد كه خاك چنداني نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا‌كه خاك كم عمق بود.امّا چون خورشيد برآمد، سوخت و خشكيد، زيرا ريشه نداشت.برخي ميان خارها افتاد. خارها نمو كرده، آنها را خفه كردند.امّا بقيۀ بذرها بر زمين نيكو افتاد و بار آورد: بعضي صد برابر، بعضي شصت و بعضي سي.هر‌كه گوش دارد، بشنود

 

***

 

مي‌نگرند، امّا نمي‌بينند؛ گوش مي‌كنند، امّا نمي‌شنوند و نمي‌فهمند

 

***

 

پادشاهي آسمان همانند مردي است كه در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشيد.امّا هنگامي كه همه در خواب بودند، دشمن وي آمد و در ميان گندم، علفِ سمّي كاشت و رفت.چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف سمّي نيز ظاهر شد.غلامان مالك مزرعه نزد او رفتند و گفتند: ”آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نكاشتي؟ پس علف سمّي از كجا آمد؟“در جواب گفت: ”اين كارِ دشمن است.“ غلامان از او پرسيدند: ”آيا مي‌خواهي برويم و آنها را جمع كنيم؟“گفت: ”نه! اگر بخواهيد علفهاي سمّي را جمع كنيد، ممكن است گندم را نيز با آنها از ريشه بركنيد.بگذاريد هر دو تا فصل درو نمو كنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت كه نخست علفهاي سمّي را جمع كرده دسته كنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بياورند

 

***

 

پادشاهي آسمان همچون گنجي است پنهان در دل زمين كه شخصي آن را مي‌يابد، سپس دوباره پنهانش مي‌كند و از شادماني مي‌رود و آنچه دارد، مي‌فروشد و آن زمين را مي‌خرد همچنين پادشاهي آسمان مانند تاجري است جوياي مرواريدهاي گرانبها.پس چون مرواريد بسيار باارزشي مي‌يابد، مي‌رود و آنچه دارد، مي‌فروشد و آن مرواريد را مي‌خرد

 

***

 

و باز پادشاهي آسمان مانند توري است كه به دريا افكنده مي‌شود و همهگونه ماهي داخل آن مي‌گردد.هنگامي كه تور پر مي‌شود، ماهيگيران آن را به ساحل مي‌كشند. سپس مي‌نشينند و ماهيهاي خوب را در سبد جمع مي‌كنند، امّا ماهيهاي بد را دور مي‌اندازند

 

***

 

تا دگرگون نشويد و همچون كودكان نگرديد، هرگز به پادشاهي آسمان راه نخواهيد يافت

 

***

 

اگر مردي صد گوسفند داشته باشد و يكي از آنها گم شود، آيا آن نود و نه گوسفند را در كوهسار نمي‌گذارد و به جستجوي آن گمشده نمي‌رود؟آمين، به شما مي‌گويم، كه اگر آن را بيابد، براي آن يك گوسفند بيشتر شاد مي‌شود تا براي نود و نه گوسفندي كه گم نشده‌اند

 

***

 

مي‌توان پادشاهي آسمان را به شاهي تشبيه كرد كه تصميم گرفت با خادمان خود تسويه حساب كند.پس چون شروع به حسابرسي كرد، شخصي را نزد او آوردند كه ده هزار قنطار به او بدهكار بود.چون او نمي‌توانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامي دارايي‌اش بفروشند و طلب را وصول كنند.خادم پيش پاي ارباب به‌زانو درافتاد و التماس‌كنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا كنم.“پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشيد و آزادش كرد.امّا هنگامي كه خادم بيرون مي‌رفت، يكي از همكاران خود را ديد كه صد دينار به او بدهكار بود. پس او را گرفت و گلويش را فشرد و گفت: ”قرضت را ادا كن!“همكارش پيش پاي او به‌زانو درافتاد و التماس‌كنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را بپردازم.“امّا او نپذيرفت، بلكه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد.هنگامي كه ساير خادمان اين واقعه را ديدند، بسيار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند.پس ارباب، آن خادم را نزد خود فراخواند و گفت: ”اي خادم شرور، مگر من محض خواهش تو تمام قرضت را نبخشيدم؟آيا نمي‌بايست تو نيز بر همكار خود رحم مي‌كردي، همانگونه كه من بر تو رحم كردم؟“پس ارباب خشمگين شده، او را به زندان افكند تا شكنجه شود و همۀ قرض خود را ادا كند.به همينگونه پدر آسماني من نيز با هر يك از شما رفتار خواهد كرد، اگر شما نيز برادر خود را از دل نبخشيد

 

***

 

آنگاه مردم كودكان را نزد عيسي آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا كند. امّا شاگردان مردم را براي اين كار سرزنش كردند.عيسي گفت: «بگذاريد كودكان نزد من آيند و ايشان را بازمداريد، زيرا پادشاهي آسمان از آن چنين‌كسان است.»پس بر آنان دست نهاد و از آنجا رفت

 

***

 

پادشاهي آسمان صاحب باغي را مي‌ماند كه صبح زود از خانه بيرون رفت تا براي تاكستان خود كارگراني به مزد بگيرد.او با آنان توافق كرد كه روزي يك دينار بابت كار در تاكستان به هر يك بپردازد. سپس ايشان را به تاكستان خود فرستاد.نزديك ساعت سوّم از روز دوباره بيرون رفت و عده‌اي را در ميدان شهر بي‌كار ايستاده ديد.به آنان نيز گفت: ”شما هم به تاكستان من برويد و آنچه حق شماست به شما خواهم داد.“پس آنها نيز رفتند. باز نزديك ساعت ششم و نهم بيرون رفت و چنين كرد.در حدود ساعت يازدهم نيز بيرون رفت و باز چند تن ديگر را بي‌كار ايستاده ديد. از آنان پرسيد: ”چرا تمام روز در اينجا بي‌كار ايستاده‌ايد؟“پاسخ دادند: ”چون هيچ‌كس ما را به مزد نگرفت.“ به آنان گفت: ”شما نيز به تاكستان من برويد و كار كنيد.“هنگام غروب، صاحب تاكستان به مباشر خود گفت: ”كارگران را فراخوان و از آخرين شروع كرده تا به اوّلين، مزدشان را بده.“كارگراني كه در حدود ساعت يازدهم به سرِ كار آمده بودند، هر كدام يك دينار گرفتند.چون نوبت به كساني رسيد كه پيش از همه آمده بودند، گمان كردند كه بيش از ديگران خواهند گرفت. امّا به هر يك از آنان نيز يك دينار پرداخت شد.چون مزد خود را گرفتند، لب به شكايت گشوده، به صاحب تاكستان گفتند:”اينان كه آخر آمدند فقط يك ساعت كار كردند و تو آنان را با ما كه تمام روز زير آفتاب سوزان زحمت كشيديم، برابر ساختي!“او رو به يكي از آنان كرد و گفت: ”اي دوست، من به تو ظلمي نكرده‌ام. مگر قرار ما يك دينار نبود؟پس حق خود را بگير و برو! من مي‌خواهم به اين آخري مانند تو مزد دهم.آيا حق ندارم با پول خود آنچه مي‌خواهم بكنم؟ آيا چشم ديدن سخاوت مرا نداري؟“پس، آخرينها اوّلين خواهند شد و اوّلينها آخرين

 

***

 

مردي دو پسر داشت. نزد پسر نخست خود رفت و گفت: ”پسرم، امروز به تاكستان من برو و به كار مشغول شو.“پاسخ داد: ”نمي‌روم.“ امّا بعد تغيير عقيده داد و رفت.پدر نزد پسر ديگر رفت و همان را به او گفت. پسر پاسخ داد: ”مي‌روم، آقا،“ امّا نرفت.كداميك از آن دو پسر خواست پدر خود را به‌جا آورد؟» پاسخ دادند: «اوّلي.» عيسي به ايشان گفت: «آمين، به شما مي‌گويم، خراجگيران و فاحشه‌ها پيش از شما به پادشاهي خدا راه مي‌يابند.زيرا يحيي در طريق پارسايي نزد شما آمد امّا به او ايمان نياورديد، ولي خراجگيران و فاحشه‌ها ايمان آوردند. و شما با اينكه اين را ديديد، تغيير عقيده نداديد و به او ايمان نياورديد

 

***

 

آنگاه عيسي خطاب به مردم و شاگردان خود چنين گفت«علماي دين و فَريسيان بر مسند موسي نشسته‌اند.پس آنچه به شما مي‌گويند، نگاه داريد و به‌جا آوريد؛ امّا همچون آنان عمل نكنيد! زيرا آنچه تعليم مي‌دهند، خود به‌جا نمي‌آورند.بارهاي توان‌فرسا را مي‌بندند و بر دوش مردم مي‌گذارند، امّا خود حاضر نيستند براي حركت دادن آن حتي انگشتي تكان دهند.هر‌چه مي‌كنند براي آن است كه مردم آنها را ببينند: آيه‌دان‌هاي خود را بزرگتر و دامن رداي خويش را پهنتر مي‌سازند.دوست دارند در ضيافتها بر صدر مجلس بنشينند و در كنيسه‌ها بهترين جاي را داشته باشند،و مردم در كوچه و بازار آنها را سلام گويند و ”استاد“ خطاب كنند

 

***

 

همچنين پادشاهي آسمان مانند مردي خواهد بود كه قصد سفر داشت. او خادمان خود را فراخواند و اموال خويش به آنان سپرد؛به فراخور قابليت هر خادم، به يكي پنج قنطار داد، به يكي دو و به ديگري يك قنطار. آنگاه راهي سفر شد.مردي كه پنج قنطار گرفته بود، بي‌درنگ با آن به تجارت پرداخت و پنج قنطار ديگر سود كرد.بر همين منوال، آن كه دو قنطار داشت، دو قنطار ديگر نيز به‌دست آورد.امّا آن كه يك قنطار گرفته بود، رفت و زمين را كَند و پول ارباب خود را پنهان كرد. «پس از زماني دراز، ارباب آن خادمان بازگشت و از آنان حساب خواست.مردي كه پنج قنطار دريافت كرده بود، پنج قنطار ديگر را نيز با خود آورد و گفت: ”سرورا، به من پنج قنطار سپردي، اين هم پنج قنطار ديگر كه سود كرده‌ام.“سَروَرَش پاسخ داد: ”آفرين، اي خادم نيكو و امين! در چيزهاي كم امين بودي، پس تو را بر چيزهاي بسيار خواهم گماشت. بيا و در شادي ارباب خود شريك شو!“خادمي كه دو قنطار گرفته بود نيز پيش آمد و گفت: ”به من دو قنطار سپردي، اين هم دو قنطار ديگر كه سود كرده‌ام.“سرورش پاسخ داد: ”آفرين، اي خادم نيكو و امين! در چيزهاي كم امين بودي، پس تو را بر چيزهاي بسيار خواهم گماشت. بيا و در شادي ارباب خود شريك شو!“آنگاه خادمي كه يك قنطار گرفته بود، نزديك آمد و گفت: ”چون مي‌دانستم مردي تندخو هستي، از جايي كه نكاشته‌اي مي‌دِرَوي و از جايي كه نپاشيده‌اي جمع مي‌كني،پس ترسيدم و پول تو را در زمين پنهان كردم. اين هم پول تو!“اما سرورش پاسخ داد: ”اي خادم بدكاره و تنبل! تو كه مي‌دانستي از جايي كه نكاشته‌ام، مي‌دِرَوَم و از جايي كه نپاشيده‌ام، جمع مي‌كنم،پس چرا پول مرا به صرّافان ندادي تا چون از سفر بازگردم آن را با سود پس گيرم؟آن قنطار را از او بگيريد و به آن كه ده قنطار دارد بدهيد.زيرا به هر‌كه دارد، بيشتر داده خواهد شد تا به‌فراواني داشته باشد؛ امّا آن كه ندارد، همان كه دارد نيز از او گرفته خواهد شد.اين خادم بي‌فايده را به تاريكيِ بيرون افكنيد، جايي كه گريه و دندان بر هم ساييدن خواهد بود

 

***

 

 

دانلود فايل پي دي اف


روز نوشت 16

۳۴ بازديد ۰ نظر

چرا پاي درختان سيمان ميريزند؟

 

1_از عمد اين كار رو انجام ميدهند تا درخت خشك بشه

2_به دليل ناآگاهي و كم اطلاعي از مسائل مربوطه


دانلود رايگان مجموعه اشعار كامل سهراب سپهري

۴۰ بازديد ۰ نظر

اينجا را كليك فرماييد


ويدئو:شعر خواني استاد هوشنك ابتهاج/سه تار استاد لطفي

۳۳ بازديد ۰ نظر

اينجا را كليك فرماييد


روز نوشت15

۳۴ بازديد ۰ نظر

به نوشتن محكوم شده ام

مينوسيم براي زندگي كردن

اگر نَنِويسم ، خواهم مُرد


اعتراف 2

۳۳ بازديد ۰ نظر

هميشه ،

دخترايِ زيباي ِ شلخته ي بدون آرايش ِ مو بلندُ ، بيشتر دوست داشتم