اگر باد ميتوانست
از ميان علفهاي خودروي حياط
باريكهراهي باز كند
شايد آنگاه
كسي به ديدارم ميآمد.
ايزومي شيكيبو
برگردان از عباس صفاري
اگر باد ميتوانست
از ميان علفهاي خودروي حياط
باريكهراهي باز كند
شايد آنگاه
كسي به ديدارم ميآمد.
ايزومي شيكيبو
برگردان از عباس صفاري
اگر ساقهي صدها گل
در دشت پاييزي قادرند
آزادانه بر هم بپيچند،
چرا من نبايد ابراز كنم نشاطم را
بيواهمهي سرزنش.
انونو كوماچي
برگردان از عباس صفاري
خاموش
چون باران بهاري در مرداب،
اشكهاي من
آرام بر آستينم فرو ميچكند
و او نميشنود.
انونو كوماچي
برگردان از عباس صفاري
هرچند ميكوشم قلبم را
تنها به انديشهي بودا اختصاص دهم،
اما به آواز جيرجيركها
نميتوانم گوش نسپارم.
ايزومي شيكيبو
برگردان از عباس صفاري
پيكر نحيف و شناورم
به نئي , بريده از ريشه ميماند.
جويباري اگر مرا طلب كند
در پياش روان خواهم شد.
انونو كوماچي
برگردان از عباس صفاري
روزگار عاشقي آيا
سزاوار است كه در ظلمت پايان پذيرد،
بي آنكه ماه را به نيمنگاهي ديده باشيم
در بريدگي ابرها؟
انونو كوماچي
برگردان از عباس صفاري
با دستهايت پل زدي اي نبض آبي
بر شانههاي من، پلي تا بي نهايت
پس دست كم بگذار تا روز مبادا
در چشم من باقي بماند
جاي پايت
تو را در تاريكي مي بوسم
بي آنكه بدنم بدنت را لمس كند
پرده را چنان مي كشم
كه حتي مه
نتواند پاي درون اتاق بگذارد
تا در مرگ حتمي همه چيز دنيايي تازه رخ بنمايد
دنياي بوسه ي من
خوان رامون خيمنس
مترجم : اعظم كمالي
اي زنبق وحشي
كه در كوهستاني به نام «انتظار» روييدهاي،
آيا تو نيز كسي را در اين پاييز
وعدهي ديدار دادهاي؟
انونو كوماچي
برگردان از عباس صفاري
پدربزرگ،
در قشون ميرزا كوچك
مادربزرگ،
در مزارع گيلان
پدر،
در گاري همسايه
مادر،
در خرمن ارباب
من در ميدان تركمن صحرا
پسر در سيرك خليل عقاب
همه از گرسنگي مرديم
تا بچه هاي دبستاني باور كنند: اسب، حيوان نجيبي است!
**********
ساعت از ۹ شب گذشته است
پاي تير برق
گربه ها جوك مي گويند
و كيسه هاي زباله
از خنده مي تركند!
**********
خواهرم با گربه مي خوابد
مادرم با سگ
من در آشپزخانه مي خوابم
پدرم در حياط پشتي
ما يك مسواك داريم
از يك دستشويي استفاده مي كنيم
و به يك اندازه خوشبختيم
تنها مشكل ما
همسايه ي حسودي ست
كه هر وقت ما را مي بيند جيغ مي كشد:
موش!!
**********
دو چشم حيران
يك زبان پر ازحرف هاي ناگفته
دو گوش آكنده از ناشنيده ها
و يك مغز سرشارِ وحشت سلاخ!
بفرماييد, صبحانه حاضر است!
**********
اين پارك پاركينگ مي شود
اين درخت ،تير برق
اين زمين چمن ، آسفالت
و من كه امروز به اصطلاح شاعرم
روزي
يك تكه سنگ مي شوم
با لوح يادبودي بر سينه
درست،وسط همين ميدان.