كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

گل براي گل

۷۱ بازديد ۰ نظر
 تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

چشم پزشك

۷۱ بازديد ۰ نظر
مرد نشسته بود ..........
زن نشسته بود ............
كنار هم نشسته بودند ..............
روي دو صندلي ..........
در يك اتاق...........
آنجا مطب يك چشم پزشك بود ............
آن دو زن و شوهر نبودند .............
غريبه بودند...........
مرد دوربين بود ............
نزديك را خوب نمي ديد ............
زن نزديك بين بود ...........تمام ريزه كاري هاي دنيا را تا چند سانتيمتري نوك دماغش مي ديد ، مناظر زيباي آن دورها را نمي ديد . رهگذران انتهاي كوچه هارا نمي ديد .

اما مرد را با تمام جزئياتش مي ديد .........
حتي ريزه كاريهايي كه خود مرد هم خبر نداشت . يك لكه كوچك را گوشه شلوار مرد مي ديد ....... كناره كمربندش را مي ديد كه خورده شده .......
آستين نيمدار كت مرد را از ساختمان ده طبقه نماي سنگ يشمي بهتر
مي ديد .............

مرد مي خواست با زن حرف بزند . زن مي خواست مرد را بازهم بكاود....................

زن فكر مي كرد “ چه مرد كثيفي ! چه سر و وضعي ! واقعا كي در
دنيا حاضر است فداكاري كند و همسر اين مرد مضحك شود ؟ چه
كسي حاضر است كله و موهاي زشت اين مرد را هر شب و هر
صبح نوك دماغش ببيند ؟ با اين منظره نفرت انگيز بخوابد و با
آن بيدار شود ؟

زن دوست داشت مرد را از پنجره همان اتاق پرت كند به جايي


دست كم دورتر از نوك دماغش .........

مرد زن را واضح نمي ديد . محو مي ديد ، فرو شده در بخار . زن
را در هاله اي مي ديد كه بيشتر به او جنبه آسماني مي داد .

مرد دوست داشت زن را نوك قله كوه بگذارد و از دور سير نگاهش كند ....

در آن اتاق صندلي هاي خالي ديگري هم بود ..............
مرد دوست داشت روي دورترين صندلي بنشيند و زن را سياحت كند .......

زن دوست داشت روي دورترين صندلي بنشيند و مرد را نبيند ............

همين تفاهم آن دو را به وصال هم رساند .

در يك لحظه هردو به سمت صندلي آمال و آرزوهاي خود شيرجه رفتند .....

مرد با متانت هرچه تمام تر صندلي را به زن تعارف كرد .

زن سرخ شد و نشست...........

در آن لحظه ، صداي مرد در نظرش چه طنين مردانه اي داشت ،

مرد چه باوقار و متين بود، مي شد مثل كوه بر او تكيه زد .

البته زن هيچگاه تا آن زمان بر كوه تكيه نزده بود ، كسي را هم نديده بود كه اينكار را كرده باشد ، ولي فكر مي كرد تشبيه جالبي است .

مرد هم كه همچنان زن را در هاله اي نوراني مي ديد موقع را مناسب ديد و سر صحبت را باز كرد.

چند ماه بعد ، زن و مرد كه ديگر زن و شوهر بودند ، هركدام عينكي رابر بيني حمل مي كردند .



زن هرروز به قله كوههاي شمال شهر نگاه مي كرد و تعجب مي كرد كه چطور قبلا آنها را نديده وگرنه فتح شان مي كرده .

مرد هم هرروز در گوشه چشمان زن چيزهايي مي ديد كه وحشتش
مي گرفت و فكر مي كرد اين نشانه هاي هولناك سابق كجا پنهان بوده اند...

البته اين زوج در هنگام خواب عينك ها را از روي بيني بر مي داشتند و آسوده تا صبح در آغوش هم مي خوابيدند .

خوب از اين داستان چه نتيجه اي گرفتيد ؟

چرا درصد خانم هاي چاق بالاست ؟

۶۱ بازديد ۰ نظر

شش عامل باعث افزايش درصد چاقي در خانم ها مي شود:

www.kadbanoooo.blogfa.com

۱- بيشتر وقت خانم ها در آشپزخانه مي گذرد و مسائلي از قبيل چشيدن ، بوييدن ، و ديدن غذا ، خانمها را تحريك به خوردن غذاي اضافي ميكند .

۲- زنان معمولاْ غذاهاي اضافي سفره را به جاي دور ريختن ميخورند.

۳- درصد بافت ماهيچه هايي كه انرژي بيشتري مي سوزانند ، در خانم ها كمتر است .

۴- اغلب خانم معمولاْ كم تحرك تر از آقايان هستند .

۵- مهماني ها و جلسات خانم ها بيشتر است و در اين جلسات هم معمولاْ پذيرايي با شيريني و خوراكيهاي ديگر سبب دريافت كالري اضافي مي شود .

۶- مادران مسئول مستقيم تغذيه اطفال هستند و هر وقت به فرزندان غذا بدهند خودشان تحريك به خوردن ميشوند .

نكته :

چاقي نه از آسمان مي آيد و نه از زير زمين . تنها راه چاقي ، خوردن غذاي اضافي است . اگر روزي بتوانيم باور كنيم كه اتومبيلي بدون استفاده از انرژي توان حركت داشته باشد ، آنوقت مي توانيم باوركنيم كه بدون خوردن غذا امكان چاق شدن هم هست . شايد غذايي كه ميخوريم كم حجم و پر كالري است ، يا آجيل و خوراكي هاي كم اما پركالري مصرف مي كنيم كه خودمان از مقدار كالري آن اطلاع نداريم . هر احتمال ديگري را مي شود به ذهن آورد غير از احتمال نخوردن . اشخاص چاق خوب ميدانند كه مي خورند ، ولي براي شانه خالي كردن از زير بار سوال هايي درباره چاقي ، حرف هايي مي زنند كه خودشان هم به آن باور ندارند .

دكتر كرماني


از سر بي كاري چون كسي سر نمي زنه

۶۸ بازديد ۰ نظر
تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازي وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

 


بزرگترين اسب دنيا

۶۵ بازديد ۰ نظر

اگه مال تو بود چكار ميكردي؟


عكس پرنده نر وماده از دست رفته اش

۶۵ بازديد ۰ نظر

من اونقدر پر عشقم من اونقدر پر دردم كه عاشقاي دنيا نميرسن به گردم

۶۲ بازديد ۱ نظر
پرواز كن آشيانه از توست ... يارا به دلم نشانه از توست
 

وين زمزمه ي شبانه از توست

 آواي تو خفته در دل چنگ
 

شور غزل و ترانه از توست
 

هر شب منم و ستاره ي اشك
 

وين گوهر دانه دانه از توست
 

با آنكه جواني ام بسر شد
 

در باغ دلم جوانه از توست
 

هرگز ز در تو رخ نتابم
 

سر از من و آستانه از توست
 

در پاي تو جان سپردن از من
 

در من غم جاودانه از توست
 

جان را بطلب بها نخواهم
 

گر نار كني بهانه از توست
 

خاليست دل اي كبوتر من
 

پرواز آشيانه از توست
 

بازآ كه فرشته ي زماني
 

اي ماه زمين زمانه از توست
 

دور از تو دلم چو شب سياه است
 

اي ماه بيا كه خانه از توست
 

از عشق تو نغمه خوان شهرم
 

غمناله ي عاشقانه از توست
 

شادم كه ز بوسه هاي گرمت
 

بر روي لبم نشانه از توست
 

در شعر يگانه ي زمانم
 

وين منزلت يگانه از توست

************

بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود     

 

داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود

 

دلم اگر به دست تو به نيزه اي نشان شود

 

براي زخم نيزه ات سينه سپر نمي شود

 

صبوري و تحمل ات هميشه پشت شيشه ها

 

پنجره جز به بغض تو ابري و تر نمي شود

 

بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود         

 

داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود

 

به فكر سر سپردن ام به اعتماد شانه ات

 

گريه يي بخشايش من كه بي ثمر نمي شود

 

هميشگي ترين من لاله ي نازنين من

 

بيا كه جز به رنگ تو دگر سحر نمي شود

 

بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود                     

 

داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود

 

*********************

به روي گونه تابيدي و رفتي

مرا با عشق سنجيدي و رفتي

تمام هستي ام نيلوفري بود

تو هستي مرا چيدي و رفتي

كنار اتظارت تا سحر گاه

شبي همپاي پيچك ها نشستم

تو از راه آمدي با ناز و آن وقت

 تمناي مرا ديدي و رفتي

شبي از عشق تو با پونه گفتم

دل او هم براي قصه ام سوخت

غم انگيزست توشيداييم را

به چشم خويش فهميدي و رفتي

چه بايد كرد اين هم سرنوشتي ست

ولي دل رابه چشمت هديه كردم

سر راهت كه مي رفتي تو آن را

 

به يك پروانه بخشيدي و رفتي

صدايت كردم از ژرفاي يك ياس

به لحن آب نمناك باران

نمي دانم شنيدي برنگشتي

و يا اين بار نشنيدي و رفتي

نسيم از جاده هاي دور آمد

نگاهش كردم و چيزي به من نگفت

توو هم در انتظار يك بهانه

از اين رفتار رنجيدي و رفتي

عجب درياي غمناكي ست اين عشق

ببين با سرنوشت من چها كرد

تو هم اين رنجش خاكستري را

ميان ياد پيچيدي و رفتي

تمام غصه هايم مقل باران

فضاي خاطرم را شستشو داد

و تو به احترام اين تلاطم

فقط يك لحظه باريدي و رفت ي

دلم پرسيد از پروانه يك شب

چرا عاشق شدي در عجيبي ست

و يادم هست تو يك بار اين را

ز يك ديوانه پزسيدي و رفتي

تو را به جان گل سوگند دادم

فقط يك شب نيازم را ببيني

ولي در پاسخ اين خواهش من

تو مثل غنچه خنديد و رفتي

 دلم گلدان شب بو هاي رويا ست

پر است از اطلسي هاي نگاهت

تو مثل يك گل سرخ وفادار

كنار خانه روييدي و رفتي

تمام بغض هايم مثل يك رنج

شكست و قصه ام در كوچه پيچيد

ولي تو از صداي اين شكستن

به جاي غصه ترسيدي و رفتي

 غروب كوچه هاي بي قراري

حضور روشني را از تو مي خواست

تو يك آن آمدي اين روشني را

بروي كوچه پاشيدي و رفتي

كنار من نشتي تا سپيده

ولي چشمان تو جاي دگر بود

و من مي دانم آن شب تا سحرگاه

نگارن را پرستيدي و رفتي

نمي دانم چه مي گويند گل ها

خدا مي داند و نيلوفر و عشق

به من گفتند گل ها تا هميشه

تو از اين شهر كوچيدي و رفتي

جنون در امتداد كوچه عشق

مرا تا آسمان با خودش برد

و تو در آخرين بن بست اين راه

مرا ديوانه ناميدي و رفتي

شبي گفتي نداري دوست من را

 نمي داني كه من ن شب چه كردم

خوشا بر حال آن چشمي كه آن را

به زيبايي پسنديدي و رفتي

هواي آسمان ديده ابريست

پر از تنهايي نمناك هجرت

تو تا بيراهه هاي بي قراري

دل من را كشانيدي و رفتي

پريشان كردي و شيدا نمودي

تمام جاده هاي شعر من را

رها كردي شكستي خرد گشتم

تو پايان مرا ديدي و رفتي
*****************

عاشق مشويد اگر توانيد

تا در غم عاشقي نمانيد

اين عشق به اختيار نبود

دانم كه همين قدر بدانيد

هرگز مبريد نام عاشق

تا دفتر عشق بر نخوانيد

آب رخ عاشقان مريزيد

تا آب ز چشم خود نرانيد

معشوقه وفا به كس نجويد

هر چند ز ديده خون چكانيد

اينست رضاي او كه اكنون

بر روي زمين يكي نمانيد

اينست سخن كه گفته آمد

گر نيست درست بر مخوانيد

بسيار جفا كشيد آخر

او را به مراد او رسانيد

اينست نصيحت سنايي

عاشق مشويد اگر توانيد

***********************

براي عشق معماي مشكلي داري ولي چقدر صبوري، عجب دلي داري! تو مثل پنجره هايي كه روشن و بازند در آسمان خودت ماه كاملي داري مرا كه گم شده ام در كشاكش توفان تويي كه راه به آغوش ساحلي داري براي نيمهء روحت مكملي دارم براي نيمهء روحم مكملي داري براي چشم تو مي گويم اين غزلها را براي اينكه تو چشمان خوشگلي داري اگرچه قابل چشم تو را ندارد شعر تو در نگاه خود اشعار قابلي داري

****************

شبي از درد دل گفتم قلم را

بيا بنويس دردهاي دلم را

قلم ناليد و گفت جان برادر

ندارم طاقت اين بار غم را ...

-----------------------------------------------------------------------

دلي سرشار از غم دارم امشب

دلم تنهاست ماتم دارم امشب

غم آمد غصه آمد ماتم آمد

تو را در اين  ميان كم دارم امشب

-----------------------------------------------------------------------

اگر در خواب مي ديدم غم روز جدايي را

به دل هرگز نميدادم خيال آشنايي را

------------------------------------------------------------------------

دل از من برد و روي از من نهان كرد

خدايا با كه اين بازي توان كرد ؟؟؟

-------------------------------------------------------------------------

چرا وقتي كه راه زندگي هموار مي گردد

بشر تغيير حالت ميدهد خونخوار مي گردد

به وقت عيش و عشرت مي نوازد ساز بد مستي

به وقت تنگ دستي مومن و ديندار مي گردد

----------------------------------------------------------------------

نه سرو و نه باغ و نه چمن مي خواهم

نه لاله نه گل نه نسترن مي خواهم

خواهم ز خداي خويش كنجي خلوت

من باشم و آن كسي كه من مي خواهم ....

-----------------------------------------------------------------

كاش مي شد اشك را تهديد كرد

فرصت لبخند را تمديد كرد

كاش مي شد در ميان لحظه ها

لحظه ديدار را نزديك كرد

---------------------------------------------------------------

 

نگاهي كردو من را دربدر كرد  يقين كرد عاشقم بعدش سفر كرد  شكستي خورد و آمد تا بماند ولي من رفته بودم او ضرر كرد ------------------------------------------------ در خاطر زرد من كه صياد شديد در تك تك نغمه هاي من ياد شديد  اما به سلامتي شنيدم ديشب قيد همه را زديد و داماد شديد -------------------------------------------------- در زدم او گفت جانم كيستي ؟ گفتمش تو عاشق من نيستي ؟ گفت نه اما ببينم تا به كي پشت اين در منتظر مي ايستي ؟ -------------------------- گر در كنار او بنشينم چه مي شود ؟ از دست او ستاره بچينم چه مي شود ؟ گفتم چه وقت جان بدهم پيش چشم تو ؟ او ناز كرد و گفت ببينم چه مي شود ؟ //////////////////////////////// بازدر يادم شكوفامي شوي مثل يك خوابي كه معنامي شوي در حريم چشمهاي عاشقم ميهماني مثل رويا مي شوي  زير باران سكوتم ناگهان بانگ فريادي كه احيا مي شوي عاقبت رويا به پايان مي رسد مي روي يعني كه تنها مي شوي گوشه اي حك كرده ام اين جمله را (گم شدي يك روزپيدامي شوي)  

 


من بنده ان دمم كه ساقي گويد يك جام دگر بگير و من نتوانم

۶۰ بازديد ۰ نظر
گفتي كه مرا دوست نداري     گله اي نيست

بين من و عشق تو ولي         فاصله اي نيست

گفتم كه كمي صبر كن و گوش به من ده

گفتي كه بايد بروم                حوصله اي نيست

گفتي كه كمي فكر خودم باشم و آنوقت

جز عشق تو در خاطر من        مشغله اي نيست

رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من          مسئله اي نيست

۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱

بي جرم و گنه در اين جهان كيست بگو

                                    آن كيست كه بي جرم و گنه زيست بگو

من بد كنم و تو بد مكافات كني

                                      پس فرق ميان من و تو چيست بگو ۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲ هميشه سعي كن غرورت رو به خاطر كسي كه دوست داري از دست بدي نه اينكه به خاطر غرورت كسي رو كه دوست داري از دست بدي ۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳ گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي

با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد.

۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴

عشق يعني مستي ديوانگي  

           عشق يعني با جهان بيگانگي

                    عشق يعني شب نخفتن تا سحر

                                 عشق يعني سجده ها با چشم تر

                                           عشق يعني سر به دار اويختن

                                                           عشق يعني اشك حسرت ريختن                   عشق يعني در جهان رسوا شدن  

                       عشق يعني مست و بي پروا شدن

                                     عشق يعني سوختن يا ساختن

                                                     عشق زندگي را باختن يعني

                                                                                                 عشق يعني....

۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵

تو مثل راز پاييزي و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم
تو مثل شمعداني ها پر از رازي و زيبايي
و من در پيش چشمان تو مشتي خاك گلدانم
تو درياي تريني آبي و آرام و بي پايان
و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم
تو مثل آسماني مهربان و آبي و شفاف
و من در آرزوي قطره هاي پاك بارانم
نمي دانم چه بايد كرد با اين روح آشفته
به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم
تو دنياي مني بي انتها و ساكت و سرشار
و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم
تو مثل مرهمي بر بال بي جان كبوتر
و من هم يك كبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب كنار لحظه هاي بي قرار من
ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم
شبي يك شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فكر خواب گلهايي كه يك شب باد ويران كرد
و من خواب ترا مي بينم و لبخند پنهانم
 تو مثل لحظه اي هستي كه باران تازه مي گيرد
و من مرغي كه از عشقت فقط بي تاب و حيرانم
تو مي آيي و من گل مي دهم در سايه چشمت
و بعد از تو منم با غصه هاي قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشكي كه از يك ابر مي بارد
 و من تنها ترين نيلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر كرده
و شايد يك مه كمرنگ از شعري كه مي خوانم
تمام آرزوهايم زماني سبز ميگردد
كه تو يك شب بگويي دوستم داري تو مي دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش درياست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توي اين دنياي پر غوغاست
قدم بگذار روي كوچه هاي قلب ويرانم
بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد
دعا كن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم

۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶۶

رهايم كن برو اي عشق از جانم چه مي خواهي

 به سوهان غمت روح مرا پيوسته مي كاهي

مگر جز مهرلاني از تو و چشمت چه مي خواهم

 تو خود از هركسي بهتر از احساس من اگاهي

 نيازي نيست تا پنهان كني از من نگاهت را

 گواهي مي دهد قلبم مرا ديگر نمي خواهي

 غزل هايم زماني روي لب هاي تو جاري بود

 ولي امروز در چشمت نمي ارزم پر كاهي

 دلم خوش بود گهگاهي برايت شعر مي خواندم

تو هم سر مي زدي ان روزها از كوچه ها گاهي

 برو هر جا كه مي خواهي برو اسون باش اما

مواظب باش مثل من نيفتي در چنين چاهي

از اينجا مي روم تنها مرا ديگر نخواهي ديد

نخواهم برد در اين راه با خود هيچ همراهي

۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷

اگر روزي مردم ، تابوتم را سياه كنيد تا همه بدانند سياه بخت بودم

بر روي سينه ام تكه يخي بگذاريد تا به جايه معشوقم برايم گريه كند ...

چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ...

و آخر اينكه دستانم را ببنديد تا همه بدانند خواستم ولي نتوانستم ............

۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸

*

*

*

*

*

*

گفت وارونه چه معنا دارد ؟

 خواهر كوچكم اين را پرسيد

من به او خنديدم

كمي آزرده و حيرت زده گفت

 روي ديوار و درختان ديدم

 بازهم خنديدم

گفت ديروز خودم ديدم

 مهران پسر همسايه پنج وارونه به مينو ميداد

 آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد

بغلش كردم و بوسيدم و با خود گفتم

بعدها وقتي غم

سقف كوتاه دلت را خم كرد

بي گمان مي فهمي

 پنج وارونه چه معنا دارد ؟

۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹

 من اينجا هستم

خدا از من پرسيد: « دوست داري با من مصاحبه كني؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشيد» خدا لبخندي زد و پاسخ داد: « زمان من ابديت است... چه سؤالاتي در ذهن داري كه دوست داري از من بپرسي؟» من سؤال كردم: « چه چيزي درآدمها شما را بيشتر متعجب مي كند؟» خدا جواب داد.... « اينكه از دوران كودكي خود خسته مي شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوي اين را دارند كه روزي بچه شوند» «اينكه سلامتي خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست مي دهند و سپس پول خود را خرج مي كنند تا سلامتي از دست رفته را دوباره باز يابند» «اينكه با نگراني به آينده فكر مي كنند و حال خود را فراموش مي كنند به گونه اي كه نه در حال و نه در آينده زندگي مي كنند» «اينكه به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز نزيسته اند» دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتي به سكوت گذشت.... سپس من سؤال كردم: «به عنوان پرودگار، دوست داري كه بندگانت چه درسهايي در زندگي بياموزند؟» خدا پاسخ داد: « اينكه ياد بگيرند نمي توانند كسي را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاري كه مي توانند انجام دهند اين است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزيدن واقع شوند» « اينكه ياد بگيرند كه خوب نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند» «اينكه بخشش را با تمرين بخشيدن ياد بگيرند» « اينكه رنجش خاطر عزيزانشان تنها چند لحظه زمان مي برد ولي ممكن است ساليان سال زمان لازم باشد تا اين زخمها التيام يابند» « ياد بگيرند كه فرد غني كسي نيست كه بيشترين ها را دارد بلكه كسي است كه نيازمند كمترين ها است» « اينكه ياد بگيرند كساني هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمي دانند كه چگونه احساساتشان را بيان كنند يا نشان دهند» « اينكه ياد بگيرند دو نفر مي توانند به يك چيز نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند» « اينكه ياد بگيرند كافي نيست همديگر را ببخشند بلكه بايد خود را نيز ببخشند» باافتادگي خطاب به خدا گفتم: « از وقتي كه به من داديد سپاسگذارم» و افزودم: « چيز ديگري هم هست كه دوست داشته باشيد آنها بدانند؟» خدا لبخندي زد و گفت... «فقط اينكه بدانند من اينجا هستم» ۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱۰۱

براي دوست خوبم كه سر ميزنه من رو شاد ميكنه رويا

۶۶ بازديد ۰ نظر
Click to view full size image 

اينم براي

تو

براي اينكه فراموش نكني

از ياد نبري

هميشه سر بزني

*********************************************************************

ما كه گفتيم غم دنيا خوريم

ما كه گفتيم همه جا نرويم

از ما چه حاصل نميدانيم

با ما چه كسي غم خوار است

از چه كسي ياري طلبيم

روزگارم اين چنين بنوشتند

بر من گفتند تا تواني غم بخور

غم خورم اما غم خوار ندارم

پس چه حاصل ما را

اين چنين بايد گفت :

من تواناييم غم خوردن

پدرم ارباب غم

مادرم فرشته غم

ادرسم خيابان اندوه كوچه غم پلاك نا اميدان عشق

ايميلم غمليو غمليو غمليو غات غم غاي غار

تلفنم۳۷۰۶غمناكم من

 

 

 


نتيجه فال خودم اين بود

۶۶ بازديد ۰ نظر