روزي مردي سعي داشت تا بره مورد علاقه اش را به داخل خانه ببرد ولي بره وارد خانه نمي شد و پا هايش را محكم بر زمين فشار مي داد. خدمتكار منزل وقتي اين صحنه را ديد نزديك شد و انگشتش را داخل دهان بره گذاشت. بره شروع به مكيدن انگشت خدمتكار كرد. خدمتكار داخل خانه رفت و بره هم به دنبالش راه افتاد. مرد از اين اتفاق ساده درس بزرگي گرفت. فهميد كه براي اثر گذاشتن بر ديگران ابتدا بايد خواسته هاي آنها را درك كرد!
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61