داستان كوتاه اموزنده/شماره30

مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه اموزنده/شماره30

۳۶ بازديد ۰ نظر

مشاور يه ليوان آب برداشت و ريخت رو زمين. وقتي آب ريخت، به خانم و آقا دو تا ابر اسفتجي داد تا آبي كه ريخت رو از روي زمين جمع كنن و تو ليوان بريزند. زن و شوهر متعجبانه اين كارو كردند و بعد نشستند. مشاور گفت: خوب ليوان رو بگذاريد رو ميز و كمي صبر كنيد. بعد از كمي سكوت مشاور گفت ببينيد: شما همه آب ريخته شده رو نتونستين جمع كنين. آب كمي هم كه با اسفنج جمع كردين گل آلود شد، البته الان بعد مدتي كمي ته نشين شد اما زلالي قبلو نداره. با هر بار كه كمترين تكاني ليوان مي خوره، آب دوباره گل آلود مي شه و باز بايد صبر كنين كه ته نشين بشه. آيا مي شه به نبودن ميكروب توي اين آب اطمينان داشت؟ اين دقيقا زندگي ما آدمهاست. گاهي با يه رفتار شتاب زده و غير منطقي و عجولانه يه تصميم اشتباه مي گيريم؛ مثل اون آب مي شه كه ريخته، اما بعد سعي مي كنيم جمعش كنيم و اون تصميم اشتباه رو حل، اما خيلي زمان مي بره تا آب گل آلود جمع شده از رو زمين زلال بشه! يعني زمان مي بره تا اون رفتار بد رو فراموش كنيم. ليوان مثل قبل آب نداره، كمتر شده، يعني ظرفيت قبلو نداريم!! چون يكبار از ظرفيتمون كم شده و با كمترين تكوني دوباره آب گل آلود مي شه و اينبار خيلي زمان مي بره كه دوباره آب زلال بشه، يعني دوباره بتونيم همو تحمل كنيم. پس سعي كنيم زود و شتاب زده تصميم نگيريم. شايد ديگه فرصت نباشه آب ريخته شده را جمع كنيم. سعي كنيم حرفهايي كه زندگيمونو گل آلود مي كنه نزنيم. سعي كنيم زندگي رو مثل شستن ليوان و پر كردن آب تميز و زلال هميشه تميز و با نشاط نگه داريم.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد