پسر كوچكي از پدرش پرسيد: بابا، جنگ چگونه به وجود مي آيد؟ پدر جواب داد: پسرم فرض كن كه دو كشور آلمان و انگلستان، با همديگر اختلافي دارند. مادر بچه كه تازه وارد شده بود، گفت: آلمان چه كاره است كه با دولتي مثل انگلستان اختلاف داشته باشد؟ شوهر جواب داد: ما فرض كرديم خانم. مادر جيغ كشيد: بي خود فرض كرديد، اين فرض كه صحيح نيست. شوهر كه عصباني شده بود، وسط حرف او پريد و گفت: اصلاً به شما چه مربوطه كه در صحبت ما دخالت مي كني؟ زن چهره در هم كشيد و گفت: سر من داد مي زني؟ بشقابي را كه روي ميز بود، برداشت تا آن را بر سر شوهرش بكوبد. اما بچه وسط پريد و گفت: بس است پدر، من فهميدم كه جنگ چگونه پديد مي آيد.
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61