شعر محيط زيستي

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر محيط زيستي

۳۴ بازديد ۰ نظر

شاه انوشيروان به موسم دي

 رفت بيرون ز شهر بهر شكار

 در سر راه ديد مزرعه‌اي

كه در آن بود مردم بسيار

 اندر آن دشت پيرمردي ديد

كه گذشته است عمر او ز نود

 دانهٔ جوز در زمين مي‌كاشت

كه به فصل بهار سبز شود

 گفت كسري به پيرمرد حريص

كه: «چرا حرص مي‌زني چندين؟

 پايهاي تو بر لب گور است

تو كنون جوز مي‌كني به زمين

 جوز ده سال عمر مي‌خواهد

كه قوي گردد و به بار آيد

 تو كه بعد از دو روز خواهي مرد

گردكان كشتنت چه كار آيد؟»

 مرد دهقان به شاه كسري گفت:

« مردم از كاشتن زيان نبرند

 دگران كاشتند و ما خورديم

ما بكاريم و ديگران بخورند»

ملك‌الشعراي بهار


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد