---
قانون براي مملكت است نه مملكت براي قانون
---
اگر از طريق آزادي و دموكراسي نتوانيم كاري بكنيم،
از طريق اختناق و زور و قلدري براي مردم ناراضي نميتوانيم كاري انجام دهيم
---
اگر شرايط انتخاب كنندگان و طرز انتخابات صحيح شد آن وقت آنها هر كسي را كه انتخاب كنند خوب ميشود
---
اگر امور اجتماعي خوب نباشد امور انفرادي هم بد ميشود
پس لازم است كه اول هر كس در اصلاح جامعه بكوشد و بعد امور انفرادي را اصلاح نمايد
---
ما نمايندگان قبل از هر چيز بايد به ايران نظر كنيم و منافع عموم را بر منافع شخصي خود ترجيح دهيم
---
ديكتاتور شبيه پدري است كه اولاد خود را از محيط عمل و كار دور كند و پس ازمرگ خود اولادي بيتجريه و بيعمل بگذارد. پس مدتي لازم است كه اولاد او مستعد و مجرب كار شوند يا بايد گفت كه در جامعه افراد در حكم هيچاند و بايد آنها را يك نفر اداره كند اين همان سلطنت استبداديست كه بود- مجلس براي چه خواستند و قانون اساسي براي چه نوشتند؟- و يا بايد گفت كه حكومت ملي است و تمام مردم بايد غمخوار جامعه و در مقدرات آن شركت نمايند در اين صورت منجي و پيشوا مورد ندارد
---
من خود مي دانم كه يك گناه بيشتر ندارم و آن اين است كه تسليم بيگانگان نشده و دست آن ها را از منابع طبيعي ايران كوتاه كردم
---
.
ضميمه ي بخش اول
.
مي گويند زماني كه قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در
ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشكيل شود ، دكتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالي كه پيشاپيش جاي نشستن همه ي شركت كنندگان تعيين شده بود ، دكتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست .
قبل از شروع جلسه ، يكي دو بار به دكتر مصدق گفتند كه اينجا براي نماينده
هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي
نكرد و روي همان صندلي نشست ..
جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دكتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلكه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمي كرد .
جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي كننده به مصدق رو كرد و گفت كه شما جاي نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست .
كم كم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد كه مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت :
شما فكر مي كنيد نمي دانيم صندلي ما كجاست و صندلي نماينده هيات انگليس كدام است ؟
نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان كدام است ..
اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا
دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟
او اضافه كرد كه سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما بيمه زده و كم كم يادشان رفته كه جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان ...
سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان
سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت.
با همين ابتكار و حركت ، عجيب بود كه تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت
تاثير مستقيم اين رفتار بزرگ مرد تاريخ ايران قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان محكوم شد
در پي دادگاه فرمايشي شاه كه دكتر مصدق را محاكمه مي كردند ، كساني به عنوان تماشاچي در دادگاه حضور داشتند ، در يكي از اين جلسات وقتي دكتر مصدق با شور هيجان از خدمات صاد قانه اش به مردم و مملكت حرف مي زد و دستها ي مرتعشش را حركت مي داد، ملكه اعتضادي كه در رديف تما شاچيان نشسته بود از جا بر خاست و با صداي بلند رو به دكتر مصدق كرد وبا تمسخر گفت : يك پير مرد سياسي كه مملكت را به پرتگاه سقوط كشانده است نبايد در دادگاهي كه به جنايات او رسيدگي مي كند بترسد و چنين لرزان باشد . دكتر مصدق كه گوينده اين جملات را شناخت بي درنگ با همان حال بيمار گونه اش پاسخ داد : خانم ، منارجنبان اصفهان قرن هاست كه ميلرزد اما هنوز پابر جاست
---
.
گزيده اي از سخنان تاريخي دكتر محمد مصدق/بخش دوم
.
پيام روز اول نخست وزيري:" هموطنان عزيزم ترديد ندارم كه براي قبول اين كار و بار گراني كه به دوش گرفتهام از بين ميروم چون مزاج من متناسب با قبول چنين وظيفۀ مهمي نيست ولي در راه شما جان چيز ناقابلي است و از صميم قلب راضي هستم كه آن را فداي آسايش شما بكنم
---
در جرايد ايران آنچه راجع به شخص اينجانب نگاشته ميشود هرچه نوشته باشند و هركه نوشته باشد به هيچ وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرار گيرد لكن در ساير موارد بر وفق مقررات قانون بايد عمل شود
---
اظهار منويات و استفاده از آزادي بايد تا حدي باشد كه به آزادي ديگران و حقوق مشروع آنها و به امنيت مملكت خللي وارد نكند
---
پيام در هنگام خلع يد از شركت نفت انگليس:"ملت و دولت ايران مطلقا قصد ندارد به حق كسي تجاوز كند و در عين حال نيز اجازه نميدهد كه كسي به حق ما تجاوز كند
---
در تاريخ حيات ملتها نادراً روزهاي درخشان و پرمسئوليت و افتخار و موفقيت پيدا ميشود. ايام عادي و گذران براي همه ملل يكسان است ولي آن ملتي كه خوب و شرافتمندانه وظيفهاش را در برابر وطن، پرچم و تاريخ مملكت ادا كند بيشتر از ديگران قدرت اخلاقي و عظمت روحي از خود نشان داده است
---
ملت ايران از ملي شدن نفت خود يك هدف عمده دارد و آن اين است كه ديگران در امور داخلي ما دخالت نكنند
---
ملتي كه افراد آن با يكديگر متحد و با حكومت خود از روي ايمان و عقيده و نه از راه ترس و بيم همراه و همفكر و هم آهنگ باشند هيچ وقت مورد تعدي و تجاوز قرار نخواهند گرفت
---
اكنون آفتاب عمر من به لب بام رسيده و دير يا زود بايد به راهي بروم كه همه ناگزير خواهند رفت. ولي چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم و بلكه يقين دارم كه اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار كشور اين مبارزۀ ملي را آنقدر دنبال ميكنند تا به نتيجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادي عمل نداشته باشيم و بيگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهاي گردن ما بگذارند و ما را به هر سوي كه ميخواهند بكشند مرگ بر چنين زندگي ترجيح دارد و مسلم است كه ملت ايران با آن سوابق درخشان تاريخي و خدماتي كه به فرهنگ و تمدن جهان كرده است هرگز زير بار اين ننگ نميرود. امروز مبارزۀ بزرگي را ملت ما شروع كرده است كه هيچ كس از ابهت آن غافل نيست البته در اينگونه جنبشهاي اجتماعي بايد در مقابل هرگونه محروميت ايستادگي كرد و در برابر آن آماده بود. هيچ مبارزهاي هرقدر كوچك و ناچيز باشد به آساني به نتيجه نميرسد. تا رنج نبريم گنج ميسر نميشود و در اين راه سعي ناكرده بجائي نتوان رسيد
---
وقتي مشروطيت به معني واقعي خود مستقر شود رئيس دولت جز آنكه خدمتگزار و مجري اراده ملت باشد سمت ديگري ندارد
---
اولين و مهمترين ثمر حكومت ملي رشد اجتماعي و محترم شمردن حقوق ديگران است
---
تا وقتي افراد يك جامعه اغراض شخصي و منافع و مصالح خصوصي خود را مافوق مصالح عمومي قرار دهند و آزادي را فقط براي آن مفيد بشمارند كه از آن تنها به نفع شخص خود استفاده كنند استقرار مشروطيت و حكومت ملي به مفهوم واقعي آن امكان پذيرنخواهد بود. لازمه هر حكومت ملي قبل از هر چيز حس بلندنظري و گذشتن از منافع شخصي در برابر مصالح اجتماعي است
---
در سراسر عمر ملل قرنها ميگذرد تا يكبار فرصتي پيش آيد و آنها را به طرف هدف مطلوب بكشد مخصوصاً در ميان مردم مشرق زمين اين فرصت كمتر است زيرا قرنهاست كه ملل غرب چشم طمع به ثروت ما دوخته و بقاي خود را در اضمحلال و فناي ما ميبينند
---
البته تحولات اجتماعي كه با سرنوشت مملكتي بستگي دارد كوچك نيست و بدون تحصيل رنج گنج حاصل نميشود
---
.
گزيده اي از سخنان تاريخي دكتر محمد مصدق/بخش سوم
.
با كمال صراحت و حقيقت به گوش جهانيان ميرساند كه ملت ايران با سابقۀ درخشان تاريخي كه دارد حاضر نيست حقارت و زبوني را از هر ناحيه كه باشد تحمل كند
من وقتي نخستوزيري را قبول كردهام براي هرگونه فداكاري آماده شدهام
دولت هميشه بايد جنبۀ عدل را رعايت كند، دولت نبايد نگاه كند كه فلان دسته موافق دولت است و فلان دسته مخالف دولت. فقط عدالت را بايد نگاه كند و تا عدالت را مستقر نكند ديگر دولت مفهومي ندارد و هرج و مرج در مملكت ايجاد ميشود.
جملۀ تاريخي مجلس آنجاست كه مردم خيرخواه آنجاست...:"اي مردم شما مردم خيرخواه و وطنپرست كه اينجا جمع شدهايد مجلس است و آنجا كه يك عدهاي مخالف مصالح مملكت هستند مجلس نيست
ما يك ملت كهنسال و قديمي هستيم و بايد بگويم كه از نقطه نظر ترقيات فني قدري از غرب عقب ماندهايم. اين موضوع نيز علل فراوان دارد كه مهمترين آنها اين است كه كشورهاي مترقي دائماً در برابر ترقيات و پيشرفتهاي ما سد بزرگي قرار داده و مانع از پيشرفت ما شدهاند
در مورد آزادي انتخابات:"اينجانب كه در طول مبارزات سياسي خود هميشه براي تامين اين حق مقدس مجاهده كردهام به هيچ صورت اجازه نخواهم داد كه احدي در هر مرتبه و مقام كه باشد به اين حق حياتي و اساسي جامعه تجاوز كند
در هر مملكتي كه اقليت آزاد نباشد در مجلس شوراي ملي صحبت بكند آن مملكت به هيچ وجه ترقي نخواهد كرد اقليت بايد حرفهاي خود را بزند و مردم قضاوت كنند.
براي ما شايسته نيست كه بما بگويند دولت ايران دولتي عقب افتاده ايست دولتي كه تمدن تاريخي دارد بايد سعي كند احترام خود را از دست ندهد.
در اين كشور هرگونه اصلاحي مربوط به آزادي انتخابات است
اگر لازم بشود ما بايد خون خود را هم در راه خدمت به مملكت نثار كنيم. به من بگوئيد كدام افتخار بالاتر از اين است كه خدمتگزاري در راه وطنش جان دهد؟
هر كتاب تاريخي را كه ورق بزنيد از هوش و لياقت و استعداد پدران ما مشحون است.
در تلاش براي انتخابات آزاد:تنها آرزوئي كه من در ايام آخر عمر خود دارم اين است كه موفق بشوم انتخاباتي را كه پنجاه سال در راه تحصيل آزاديش مبارزه و مجاهده كردهام به بهترين صورت به پايان رسانم
در مصاحبه با روزنامهنگاران آمريكائي ملتي كه امروز بر اثر طول مدت نفوذ و دسائس اجانب در فقر و مسكنت غوطه ميزند روزي مشعلدار فرهنگ و تمدن جهان بوده و در هر رشته از رشتههاي علوم و فنون و ادب آثار جاوداني به وجود آورده است. تاريخ اين كشور پر است از فداكاريهاي مردم.
اشاره به بحث برخي ناامنيها:يك ملتي كه بخواهد به نعمت آزادي و استقلال برسد تحمل اين قبيل امور را كه ملل بزرگ هزار درجه بيش از اين مبتلا به شدايد شده و جنگها كردهاند و ميليونها نفوس را از دست دادهاند مساله بزرگي نيست
در مورد مردم ايران و مبارزات آنها:تاريخ ديدهايم [ملت ايران]هروقت پيمانه صبرش لبريز شود و به اصطلاح كارد به استخوان برسد با يك جنبش مردانه قيد اسارت را شكسته و حق خود را گرفته است.
امروز جهانيان به خوبي ميدانند كه هنوز خون نياكان با افتخار پاك نژاد ما در عروق مردم اين كشور در جريان است و ملت ايران سابقۀ تمدن چند هزار سالۀ خود را از ياد نبرده و مقام گذشتهاش را فراموش نكرده است
يك اصل ثابت و تغيير ناپذير براي حكومتي كه به افكار عمومي تكيه دارد اينست كه هر وقت بامشكلي روبرو ميشود به منبع قدرت و سرچشمه لايزال نيروي ملت متوجه ميگردد و موجد نهضت بزرگ و عظيم ملي را در جريان حوادث و تحولات و اوضاع ميگذارد.
در برابر ملتي كه شيفته آزادي و استقلال است و همه چيز خود را در مقابل اين دو موهبت الهي به چيزي نميشمارد و دولتي كه به نيروي اراده و پايداري چنين ملتي متكي است، هيچگاه دشمنان نميتوانند مقاومت و ايستادگي كنند.
من از انتقادات بجا و اصولي ياران موافق و دوستان مخالف نه تنها هرگز نميرنجم و در حساب مملكت احساسات شخصي را مداخله نميدهم بلكه نصايح و انتقادات ايشان را به منزلۀ چراغ راهنماي خود ميشمارم.
نهضت ملي ايران يك نسيم ملايم و زودگذر نيست كه در حيات يك ملتي وزيدن كند و لحظهاي بعد فقط به قدر يك موج بياهميت اثر از خود باقي بگذارد. اين جنبش تاريخي زائيدۀ تصادفات كوچك و مولود اغراض سياسي نبوده و نيست بلكه ريشه عميق و نفوذي غير قابل تصور در جامعۀ ايراني دارد كه يك سلسله علل و وقايع مهم دو قرن اخير ايران آن را پيريزي و شالودهگذاري كرده است
نه تنها مردم وظيفهدار هستند كه به آزاديهاي فردي و اجتماعي احترام بگذارند بلكه دستگاه حكومت بايد مروج اين اساسيترين شعائر دموكراسي و مشروطيت باشد ولي ايراني در هر حال كه به سر ميبرد نبايد فراموش كند كه قبل از هر چيز فرزند اين آب و خاك است و مصلحت وقت و حساسيت زمان و جهاد تاريخي ملت ايران به او حكم ميكند كه چون سربازي فرمانبردار در آنجا كه پاي احترام و آبروي وطن در ميان است بر اغراض و اهواي خويش تسلط پيدا كند.
در ميان هر قوم و ملت زنده كه طالب آزادي فكر و حكومت دموكراسي است قهراً اختلاف سليقههائي در امور كلي و جزئي پيش ميايد كه در زمان عادي به صورت كشمكش پارلماني و مطبوعاتي و حزبي جلوهگر ميشود ولي در اوقاتي كه يك خطر خارجي استقلال اقتصادي و سياسي كشوري را تهديد ميكند و به جنگ و مبارزۀ علني بر ضد حقوق حقۀ آن كشور برميخيزد نه تنها تمام اختلاف سليقهها را بايد كنار گذاشت و به دفاع از منافع وطن پرداخت بلكه اختلاف عقيدهها نيز در اينگونه موارد جاي خود را به وحدت و اتفاق كامل ميدهد و تمام يك ملت چون كوه در برابر خصم مقاومت و ايستادگي و ثبات تجهيز ميشوند وقتي ملتي پيروز از پيكار حريف برگردد زمان بسيار براي كارهاي ديگر خويش در پيش دارد
مجلس نماينده مردم و پشتيبان دولت و حافظ هر دولتي در مقابل تقاضاها و احياناً فشارهاي خارجي است و به همين جهت هيچ دولتي مستغني از وجود مجلس نيست... مشروطيت بدون مجلس تحقق پذير نيست
ملت ايران اگر خواسته باشد كه در رديف ساير ملل بزرگ جهان مقام و موقعيتي را كه شايسته او و گذشته پرافتخار اوست بار ديگر احراز كند بايد از محروميت و مشكلات نگريزد و از فداكاري و جانبازي نترسد
اگر زندگي توام با استقلال و آزادي نباشد به قدر پشيزي ارزش نخواهد داشت
ملتهائي كه براي احقاق حقوق از دست رفته و در راه آزادي و استقلال خود وارد پيكار شدهاند سالها فداكاري و جانبازي و از خود گذشتگي كردهاند تا به مقصود خود نائل شدهاند.
تنها ملت ايران يعني به وجود آورندۀ قانون اساسي و مشروطيت و مجلس و دولت است كه ميتواند در اين باره اظهار نظر كند لاغير. «قانونها»، «مجلسها» و «دولتها» همه براي خاطر مردم به وجود آمدهاند نه مردم به خاطر آنها وقتي مردم يكي از آنها را نخواستند ميتوانند نظر خود را دربارۀ آن ابراز كنند
در كشورهاي دموكراسي و مشروطه هيچ قانوني بالاتر از ارادۀ ملت نيست
در حكومت مشروطه تنها يك قدرت اصيل و لايزال موجود است و آن نيروي ملت است كه اگر به معناي واقعي بروز و ظهور نكند مشروطيت و دموكراسي مفهوم حقيقي خود را از دست ميدهد و زمينه براي حكومتهاي فردي فراهم ميشود.
پيام دكتر مصدق بعد از پايان رفراندوم بزرگ او و راي بزرگ مردم به دولت و ابراز اميدواري از اينكه مجلس بعدي مجلسي مناسب بوده و :آروزي ما در احياي استقلال و عظمت ديرين اين كشور باستاني به دست فرزندان مبارز و مجاهد اين آب و خاك به حصول بپيوندد
گردآوري :ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61