تك بيتي هاي ناب صائب تبريزي/بخش يازدهم

۳۱ بازديد ۰ نظر

اشكم ز دل به چهره دويدن گرفت باز

اين خانهٔ شكسته چكيدن گرفت باز

 

نبضي كه بود از رگ خواب آرميده‌تر

از شوق دست يار جهيدن گرفت باز

 

رنگ من كرده به بال وپر عنقا پرواز

نيست ممكن كه به چندين بط مي آيد باز

 

زاهد خشك كجا، گريهٔ مستانه كجا؟

آب در ديدهٔ تصوير نگردد هرگز

 

صافي و تيرگي آب ز سرچشمه بود

بي دل پاك، سخن پاك نگردد هرگز

 

كدام آبله پا عزم اين بيابان كرد؟

كه خارها همه گردن كشيده‌اند امروز

 

روزي كه آه من به هواداري تو خاست

در خواب ناز بود نسيم سحر هنوز

 

بدار عزت موي سفيد پيران را

ز جاي خويش به تعظيم صبحدم برخيز

 

درين جهان نبود فرصت كمر بستن

ز خاك تيره، كمر بسته چون قلم برخيز


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد