شعري براي صلح/اقبال لاهوري

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعري براي صلح/اقبال لاهوري

۲۷ بازديد ۰ نظر

عقل تو حاصل حيات ، عشق تو سر كائنات

پيكر خاك خوش بيا ، اين سوي عالم جهات

زهره و ماه و مشتري از تو رقيب يكدگر

از پي يك نگاه تو كشمكش تجليات

در ره دوست جلوه هاست تازه بتازه نوبنو

صاحب شوق و آرزو دل ندهد بكليات

صدق و صفاست زندگي نشوونماست زندگي

«تا ابد از ازل بتاز ملك خداست زندگي»

شوق غزل سراي را رخصت هاي و هو بده

باز به رند و محتسب باده سبو سبو بده

شام و عراق و هند و پارس خوبه نبات كرده اند

خوبه نبات كرده را تلخي آرزو بده

تا به يم بلند موج معركه ئي بنا كند

لذت سيل تند رو با دل آب جو بده

مرد فقير آتش است ميري و قيصري خس است

فال و فر ملوك را حرف برهنه ئي بس است

دبدبهٔ قلندري ، طنطنهٔ سكندري

آن همه جذبهٔ كليم اين همه سحر و سامري

آن به نگاه مي كشد اين به سپاه مي كشد

آن همه صلح و آشتي اين همه جنگ و داوري

هر دو جهان گشاستند هر دو دوام خواستند

اين به دليل قاهري ، آن به دليل دلبري

ضرب قلندري بيار سد سكندري شكن

رسم كليم تازه كن رونق ساحري شكن

 

اقبال لاهوري


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد