محمد مصدق استاد دانشگاه، سياستمدار، دولتمرد و ايراندوست نامدار، دشمن سرسخت استعمار ملل و سلطه گري، رهبر جنبش ملي كردن صنعت نفت ايران و رئيس دولت در سالهاي 1330، 1331 و پنج ماه اول سال 1332 چهاردهم اسفند 1345 در بيمارستان نجميه تهران (خيابان حافظ ـ كمي پايين تر از خيابان جمهوري اسلامي) فوت شد و دولت وقت اجازه برگزاري مراسم ترحيم او را نداد و جز يك اعلاميه چند سطري دولتي، مطبوعات از انتشار هرگونه خبر و مطلب ديگر در آن زمينه ممنوع شده بودند.
هدف دولت وقت برگرفتن خاطره انديشه و كارهاي اين بزرگمرد تاريخ مشرق زمين از اذهان ايرانيان بود.
با وجود اين، بسياري از ايرانيان پس از آگاه شدن از فوت مصدق لباس سياه پوشيدند و اشك ريختند، بيشتر معلمان كشور در كلاس هاي درس خود يك دقيقه سكوت اعلام كردند و شماري از آنان، به خاطر اين عمل احضار و بازجويي و داراي پرونده (اصطلاحا سياه) شدند.
از آنجا كه پانزدهم اسفند 1345 (روز پس از وفات مصدق) گروهي از مردم تهديد كرده بودند كه درصورت مخالفت با برگزاري مراسم ترحيم عمومي، با پوشيدن لباس مشكي و يا گفتن تسليت به يكديگر با صداي نسبتا بلند ماتم خواهند گرفت؛ ساواك خبرچين هاي خود را مامور پرونده سازي، مخصوصا در مدارس و سازمانهاي دولتي كرده بود تا هركس از دكتر مصدق ياد كند و لباس مشكي پوشيده باشد نامش را گزارش كنند و بعدا دستگير شود.
به مصدق در روزهاي واپسين عمر كه شديدا بيمار بود اجازه داده شده بود به تهران و به بيمارستاني كه فرزندش در آن طبابت مي كرد منتقل شود.
جز براي اعضاي فاميل، وي در اينجا هم ممنوع الملاقات بود و روزنامه نگاران حتي اجازه نزديك شدن به ساختمان بيمارستان را نداشتند و شبانه روز درخودروهاي خود ـ مقابل ساختمان «پارك هتل» نشسته و گوش بزنگ خبر از داخل بيمارستان بودند.
اين روزنامه نگاران آنچه را كه در طول اتومبيل نشيني مقابل كوچه بيمارستان و «پارك هتل» ديده و شنيده بودند خاطره نويسي كردند و 12 سال بعد و در اسفندماه 1357 منتشر ساختند كه در تاريخ ماندگار شده است.
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61