شعري زيبا از سهراب سپهري

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعري زيبا از سهراب سپهري

۳۰ بازديد ۰ نظر

ماه بالاي سر آبادي است ،

اهل آبادي در خواب‌.

 

روي اين مهتابي ، خشت غربت را مي بويم‌.

باغ همسايه چراغش روشن‌،

من چراغم خاموش ،

ماه تابيده به بشقاب خيار ،

به لب كوزه آب‌.

غوك ها مي خوانند. مرغ حق هم گاهي‌.

كوه نزديك من است :

پشت افراها ، سنجدها. و بيابان پيداست‌.

سنگ ها پيدا نيست‌،

گلچه ها پيدا نيست‌.

سايه هايي از دور ،

مثل تنهايي آب ،

مثل آواز خدا پيداست‌.

نيمه شب بايد باشد.

دب آكبر آن است :

دو وجب بالاتر از بام‌.

آسمان آبي نيست ،

روز آبي بود.

ياد من باشد فردا ،

بروم باغ حسن گوجه و قيسي بخرم‌.

ياد من باشد

فردا لب سلخ ،

طرحي از بزها بردارم‌،

طرحي از جاروها ، سايه هاشان در آب‌.

ياد من باشد ،

هر چه پروانه كه مي افتد در آب ،

زود از آب در آرم‌.

ياد من باشد

كاري نكنم كه به قانون زمين بربخورد

ياد من باشد باشد

فردا لب جوي ،

حوله ام را هم با چوبه بشويم‌.

ياد من باشد تنها هستم‌.

ماه بالاي سر تنهايي است‌.

 

سهراب سپهري


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد