تك بيتي هاي ناب از سعدي/بخش سوم

مشاور شركت بيمه پارسيان

تك بيتي هاي ناب از سعدي/بخش سوم

۳۱ بازديد ۰ نظر

گردآوري:

ابوالقاسم كريمي

شنبه 25 خرداد1398

 

 

*

بسيار توقف نكند ميوهٔ بر بار

چون عام بدانست كه شيرين و رسيده‌ست

*

هرگز وجود حاضر غايب شنيده‌اي

من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است

*

ابناي روزگار به صحرا روند و باغ

صحرا و باغ زنده دلان كوي دلبر است

*

    گفتيم عشق را به صبوري دوا كنيم

هر روز عشق بيشتر و صبر كمتر است

*

هر كسي را نتوان گفت كه صاحب نظر است

عشقبازي دگر و نفس پرستي دگر است

*

آدمي صورت اگر دفع كند شهوت نفس

آدمي خوي شود ور نه همان جانور است

*

  بذل جاه و مال و ترك نام و ننگ

در طريق عشق اول منزل است

*

آن كه مي‌گويد نظر در صورت خوبان خطاست

او همين صورت همي‌بيند ز معني غافلست

*

ساربان آهسته ران كآرام جان در محملست

چارپايان بار بر پشتند و ما را بر دلست

*

گر به صد منزل فراق افتد ميان ما و دوست

همچنانش در ميان جان شيرين منزلست

*

غم شربتي ز خون دلم نوش كرد و گفت

اين شادي كسي كه در اين دور, خرمست

تنها دل منست گرفتار در غمان

يا خود در اين زمانه دل شادمان كمست

*

هر دم كه در حضور عزيزي برآوري

درياب كز حيات جهان حاصل آن دمست

*

هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام

جز بر دو روي يار موافق كه در همست

*

دنيا خوشست و مال عزيزست و تن شريف

ليكن رفيق بر همه چيزي مقدمست

*

هرگز نباشد از تن و جانت عزيزتر

چشمم كه در سرست و روانم كه در تن است

*

عاشق گريختن نتواند كه دست شوق

هر جا كه مي‌رود متعلق به دامن است

*

راست گفتي كه فرج يابي اگر صبر كني

صبر نيكست كسي را كه توانايي هست

*

به كمند سر زلفت نه من افتادم و بس

كه به هر حلقه موييت گرفتاري هست

*

گر بگويم كه مرا با تو سر و كاري نيست

در و ديوار گواهي بدهد كاري هست

*

درديست درد عشق كه هيچش طبيب نيست

گر دردمند عشق بنالد غريب نيست

دانند عاقلان كه مجانين عشق را

پرواي قول ناصح و پند اديب نيست

*

گر دوست واقفست كه بر من چه مي‌رود

باك از جفاي دشمن و جور رقيب نيست

*

هر شبي روزي و هر روز زوالي دارد

شب وصل من و معشوق مرا آخر نيست

*

گفته بودم غم دل با تو بگويم چندي

به زبان چند بگويم كه دلم حاضر نيست

*

   احتمال نيش كردن واجبست از بهر نوش

حمل كوه بيستون بر ياد شيرين بار نيست

*

سرو را ماني وليكن سرو را رفتار نه

ماه را ماني وليكن ماه را گفتار نيست

*

گر دلم در عشق تو ديوانه شد عيبش مكن

بدر بي نقصان و زر بي عيب و گل بي خار نيست

*

گر دلي داري به دلبندي بده

ضايع آن كشور كه سلطانيش نيست

درد عشق از تندرستي خوشترست

گر چه بيش از صبر درمانيش نيست

*

هر چه خواهي كن كه ما را با تو روي جنگ نيست

پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نيست

*

اي كه منظور ببيني و تأمل نكني

گر تو را قوت اين هست مرا امكان نيست

*

عارف مجموع را در پس ديوار صبر

طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

*

گر به همه عمر خويش با تو برآرم دمي

حاصل عمر آن دمست باقي ايام رفت

*


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد