2 سال پيش
وقتي از كوه دربند(1) با سعيد(2)كه تازه از سوئد آمده بود بالا ميرفتيم.
صحبت از پاكيزگي شهر و زباله و حقوق حيوانات به ميان آمد.
سعيد مابين حرفاش گفت: قاسم , ببين دربند چقدر كثيفه, مردم ايران فرهنگ و شعور ندارن دست خودشونم نيست اگه 1 درصد از فرهنگ مردم سوئد رو ايراني ها داشتن الان اوضاع كشورشون اينطوري نبود.
و در ادامه گفت:توي سوئد كسي جرئت آشغال انداختن روي زمين رو نداره و هر كي اينكار رو مرتكب بشه بايد جريمه ي سنگيني بده , وگرنه بازداشت ميشه
سعيد اين حرف رو زد و در هنگامي كه داشتيم پايين مي آمديم چند عدد پوست موز از دستش رها شد و به دامن كوه افتاد
من دوستمو صدا زدم و گفتم:سعيد زباله رو از رو زمين بدار
سعيد در جواب گفت:اين پوست ميوس زود جذب طبيعت ميشه
_گيرم تا فردا همين موقه جذب طبيعت بشه , تو الان اين پوست موز هارو اندختي جلوي پاي كسايي كه ميخوان از كوه بالا برن , ممكنه پاي يكي ليز بخوره و پرت بشه تو دره
_اگه دلت مي سوزه چرا خودت بر نميداري؟
_اين زباله من نيست تو روي زمين انداختي خودتم بايد برشداري
_به من ربطي نداره
اينجا بود كه من عصباني شدم و در هنگامي كه داشتم زباله ها رو از روي زمين جمع ميكردم , به سعيد گفتم: كتاب بيشعوري رو بخون تا از رنجي كه ميكشي آگاه بشي,اگه تو توي سوئد زباله روي زمين نميدازي به خاطر فرهنگ بالايي كه نداري نيست, به خاطر ترس از جريمه و بازداشته.
پايان دوستي من و سعيد
1_كوه دربند يكي از مناطق تفريحي درشمال استان تهران است
2_نام واقعي دوستم سعيد نيست
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61