زيبا ترين اشعاري كه خوانده ام/تير98/بخش اول

۲۸ بازديد ۰ نظر

صائب

***

پيش ازين، بر رفتگان افسوس مي‌خوردند خلق

مي‌خورند افسوس در ايام ما بر ماندگان

***

درين دو هفته كه ابر بهار در گذرست

تو نيز دامن اميد چون صدف واكن

***

هر تمنايي كه پختم زير گردون، خام شد

زين تنور سرد هيهات است نان آيد برون

***

نه دين ما به جا و نه دنياي ما تمام

از حق گذشته‌ايم و به باطل نمي‌رسيم

***

زنده مي‌سوزد براي مرده در هندوستان

دل نمي‌سوزد درين كشور عزيزان را به هم

***

فرصت نمي‌دهد كه بشويم ز ديده خواب

از بس كه تند مي‌گذرد جويبار عمر

***

اي كه مي‌جويي گشاد كار خود از آسمان

آسمان از ما بود سرگشته‌تر در كار خويش

***

بزرگ اوست كه بر خاك همچو سايهٔ ابر

چنان رود كه دل مور را نيازارد

***

اي كارساز خلق به فرياد من برس

زان پيشتر كه كار من از كار بگذرد

***

تار و پود عالم امكان به هم پيوسته است

عالمي را شاد كرد آن كس كه يك دل شاد كرد

***

دولت سنگدلان زود بسر مي‌آيد

سيل از سينه كهسار به سرعت گذرد

***

مصيبت دگرست اين كه مرده دل را

چو مرده تن خاكي به گور نتوان كرد

***

گر از عرش افتد كس، اميد زيستن دارد

كسي كز طاق دل افتاد از جا برنمي‌خيزد

***

غافلي از حال دل، ترسم كه اين ويرانه را

ديگران بي صاحب انگارند و تعميرش كنند

***

بوسه هر چند كه در كيش محبت كفرست

كيست لبهاي ترا بيندو طامع نشود

اين لب بوسه فريبي كه ترا داده خدا

ترسم آيينه به ديدن ز تو قانع نشود

***

روزي كه برف سرخ ببارد ز آسمان

بخت سياه اهل هنر سبز مي‌شود

***

نتوان به آه , لشكر غم را شكست داد

اين ابر از نسيم پريشان نمي‌شود

***

چون گنهكاري كه هر ساعت ازو عضوي برند

چرخ سنگين‌دل ز من هر دم كند ياري جدا

***

چرخ را آرامگاه عافيت پنداشتم

آشيان كردم تصور، خانهٔ صياد را

***

پاي به خواب رفتهٔ كوه تحملم

نتوان به تيغ كرد ز دامن جدا مرا

***

از بهار نوجواني آنچه برجا مانده است

در بساط من، همين خواب گران غفلت است

***


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد