صائب
***
پيش ازين، بر رفتگان افسوس ميخوردند خلق
ميخورند افسوس در ايام ما بر ماندگان
***
درين دو هفته كه ابر بهار در گذرست
تو نيز دامن اميد چون صدف واكن
***
هر تمنايي كه پختم زير گردون، خام شد
زين تنور سرد هيهات است نان آيد برون
***
نه دين ما به جا و نه دنياي ما تمام
از حق گذشتهايم و به باطل نميرسيم
***
زنده ميسوزد براي مرده در هندوستان
دل نميسوزد درين كشور عزيزان را به هم
***
فرصت نميدهد كه بشويم ز ديده خواب
از بس كه تند ميگذرد جويبار عمر
***
اي كه ميجويي گشاد كار خود از آسمان
آسمان از ما بود سرگشتهتر در كار خويش
***
بزرگ اوست كه بر خاك همچو سايهٔ ابر
چنان رود كه دل مور را نيازارد
***
اي كارساز خلق به فرياد من برس
زان پيشتر كه كار من از كار بگذرد
***
تار و پود عالم امكان به هم پيوسته است
عالمي را شاد كرد آن كس كه يك دل شاد كرد
***
دولت سنگدلان زود بسر ميآيد
سيل از سينه كهسار به سرعت گذرد
***
مصيبت دگرست اين كه مرده دل را
چو مرده تن خاكي به گور نتوان كرد
***
گر از عرش افتد كس، اميد زيستن دارد
كسي كز طاق دل افتاد از جا برنميخيزد
***
غافلي از حال دل، ترسم كه اين ويرانه را
ديگران بي صاحب انگارند و تعميرش كنند
***
بوسه هر چند كه در كيش محبت كفرست
كيست لبهاي ترا بيندو طامع نشود
اين لب بوسه فريبي كه ترا داده خدا
ترسم آيينه به ديدن ز تو قانع نشود
***
روزي كه برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سياه اهل هنر سبز ميشود
***
نتوان به آه , لشكر غم را شكست داد
اين ابر از نسيم پريشان نميشود
***
چون گنهكاري كه هر ساعت ازو عضوي برند
چرخ سنگيندل ز من هر دم كند ياري جدا
***
چرخ را آرامگاه عافيت پنداشتم
آشيان كردم تصور، خانهٔ صياد را
***
پاي به خواب رفتهٔ كوه تحملم
نتوان به تيغ كرد ز دامن جدا مرا
***
از بهار نوجواني آنچه برجا مانده است
در بساط من، همين خواب گران غفلت است
***