تك بيتي هاي ناب از سعدي/بخش پنجم/پايان

۳۰ بازديد ۰ نظر

 

***

گر كند ميل به خوبان دل من عيب مكن

كاين گناهيست كه در شهر شما نيز كنند

***

نظري كن به من خسته كه ارباب كرم

به ضعيفان نظر از بهر خدا نيز كنند

***

كه گفت در رخ زيبا حلال نيست نظر

حلال نيست كه بر دوستان حرام كنند

***

من در انديشه كه بت يا مه نو يا ملكست

يار بت پيكر مه روي ملك سيما بود

***

ناچار هر كه صاحب روي نكو بود

هر جا كه بگذرد همه چشمي در او بود

***

موج از اين بار چنان كشتي طاقت بشكست

كه عجب دارم اگر تخته به ساحل برود

***

نه عجب گر برود قاعده صبر و شكيب

پيش هر چشم كه آن قد و شمايل برود

***

صفت عاشق صادق به درستي آنست

كه گرش سر برود از سر پيمان نرود

***

در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن

من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي‌رود

***

چون متصور شود در دل ما نقش دوست

همچو بتش بشكنيم هر چه مصور شود

***

آن كه برگشت و جفا كرد به هيچم بفروخت

به همه عالمش از من نتوانند خريد

***

پس از دشواري آسانيست ناچار

وليكن آدمي را صبر بايد

***

خفتن عاشق يكيست بر سر ديبا و خار

چون نتواند كشيد دست در آغوش يار

***

 

***********پايان***********

 

اطلاعيه

 

 

مقدمه

 

سعدي در دوراني زندگي ميكرد كه مصادف با حمله ي مغول به ايران بود حمله اي به شدت خونين  كه باعث ويراني بخش هاي عظيمي از كشور شد.

 

اما به خاطر درايت حاكم فارس يعني ابوبكر بن سعد كه با مغول وارد مذاكره و در نهايت صلح شد اين منطقه از چنگ حمله ي آنها  در امان ماند........

 

سوالي كه از مطالعه ي غزليات سعدي در ذهنم مطرح شده ، آن است كه چگونه اين شاعر بزرگوار توانست چشم خود را به روي حمله ويرانگر مغول ببندد و در غزلياتش از  بوسهُ  لبُ  خلوتُ معشوقُ  نظاير اين موضوعات سخن به ميان آورد؟؟؟؟

 

به نظرم

غزليات سعدي فاقد ارزش مطالعه است

و من همينجا پايان مطالعه ي غزليات سعدي را اعلام ميكنم.

 

 

ابوالقاسم كريمي

شنبه 8 تير 1398


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد