منابع
ويگي پديا
سايت چطور
هنر زندگي
بيتوته
دنياي اقتصاد
1
نوعي اختلال شخصيت است كه فرد وابستگي فراگير رواني به افراد ديگر دارد.
2
اين اختلال شخصيت يك وضعيت بلند مدت (مزمن) است كه در آن بيمار براي نيازهاي عاطفي و جسمي خود به ديگران وابسته است و تنها يك حداقل دستيابي به سطح طبيعي استقلال دارد.
3
اين افراد به علت ناتواني در عملكرد مستقل، موقعيت شغلي آسيب پذيري دارند و از نظر روابط اجتماعي محدود به اشخاصي ميباشند كه به آنان تكيه كردهاند و اگر تكيهگاه مناسبي براي خود نيابند در خطر ابتلا بهافسردگي قرار ميگيرند.
4
ميزان شيوع آن ۵/ درصد از مجموع موارد اختلالات شخصيت است، در زنها بسيار شايع تر از مردهاست، در بچههاي كم سنتر ( بچههاي آخر خانواده) و افرادي كه در كودكي، ناراحتي مزمن جسمي داشتهاند، شيوع بيشتري دارد.
5
شخصيت وابسته: معيارهاي تشخيصي براي افراد با وابستگي بيمارگونه و مفرط، به طور خلاصه به شرح زير است: * – نيازي نافذ، فراگير و افراطي به مراقبت شدن كه به سلطه پذيري، وابستگي و ترس از جدايي بيانجامد. * – اين حالت از اوايل بزرگسالي شروع شده باشد و در زمينه هاي گوناگون به چشم آيد كه نشانه هايش وجود حداقل پنج مورد از موارد ذكر شده در زير باشد: * 1- بدون توصيه و اطمينان بخشي فراوان ديگران، در گرفتن تصميمات روزمره مشكل داشته باشد (مثل پوشيدن لباس يا انتخاب غذا در رستوران). * 2- نيازمند آن باشد كه ديگران مسؤوليت بيشتر مسايل عمده زندگي اش را برعهده بگيرند (مثل خريد خانه، انتخاب همسر، تعيين رشته تحصيلي و غيره). * 3- به دليل ترس از برخوردار نشدن از حمايت يا تأييد ديگران، در ابراز مخالفت با آنها مشكل داشته باشد، كه اين امر به دليل فقدان اعتماد به قضاوت ها يا توانايي هاي خود باشد، نه فقدان انگيزه يا انرژي. * 4- در كسب حمايت و پشتيباني ديگران بيش از حد معطل بماند، تا جايي كه حتي حاضر شود كارهايي را كه دوست ندارد، به خاطر ديگري انجام دهد و اين امر حالتي تكرار شونده در روند زندگي فرد داشته باشد. * 5- در تنهايي احساس ناراحتي يا درماندگي كند، به دليل ترس مبالغه آميز از نداشتن قدرت مراقبت از خود. * 6- با ختم يك رابطه صميمانه، فوراً به جستجوي رابطه اي ديگر برآيد تا آن را منبع مراقبت و حمايت از خود قرار دهد. * 7- ذهنش به طرزي غيرواقع گرايانه به اين انديشه مشغول باشد كه مبادا براي مراقبت از خود، تنهايش بگذارند. * مجموعه صفات فوق باعث مي شود كاركرد شغلي اين افراد اغلب مختل باشد، به طوري كه نميتواند مستقلاً و بدون نظارت دقيق شخص ديگري كارهاي خود را انجام دهند. * – روابط اجتماعي آنها اغلب فقط با كسي است كه مي توانند به او وابسته شوند و خيلي از اين افراد مورد بدرفتاري جسمي يا روحي رواني قرار مي گيرند، فقط به اين علت كه با جرأت نيستند و در نتيجه نمي توانند ابراز وجود كرده و از حق و حقوق خود دفاع كنند. * – اگر غيبت فردي كه به او وابسته اند طولاني شود، بيمار در معرض خطر اختلال افسردگي قرار مي گيرد.
6
اين افراد هم براي تصميم گيري هاي عادي و هم براي تصميمات مهم زندگيشان به ديگران متكي هستند، آنها يك ترس غير منطقي از ترك شدن و تنها گذاشته شدن دارند
7
همه انسانها در تمام طول زندگي نوعي وابستگي متقابل و منطقي با اطرافيان خود خواهند داشت. در اختلال شخصيت وابسته، وابستگي معمولاً يكطرفه است و فرد دچار اين اختلال فقط ميخواهد نيازهاي عاطفي و جسمياش را بهوسيله ديگران برطرف كند و اگر به خواستههايش پاسخ داده نشود، احساس اضطراب و ناامني ميكند و اعتماد به نفسش را از دست خواهد داد و بر اين اساس ممكن است رفتارهاي خاصي از خود نشان دهد.
8
افراد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته شبيه به افراد مبتلا به اختلال شخصيت اجتنابي هستند، چون آنها نيز احساس عدم كفايت ( بي عرضگي) مي كنند. نسبت به هر گونه انتقاد حساس هستند و به دلگرمي گرفتن نياز دارند. تفاوت شخصيت هاي وابسته با شخصيت ها اجتنابي در اين است كه شخصيت هاي اجتنابي براي پاسخ دادن به اين احساسات و نيازها از طريق اجتناب كردن از روابط ميان فردي و روابط اجتماعي عمل مي كنند. در حالي كه شخصيت هاي وابسته با چسبيدن به روابط ميان فردي سعي در برطرف كردن اين نياز ها دارند.
9
در برخورد با شخصيت وابسته او را مطيع، فروتن، موافق دائمي در مييابيد كه به افراد ديگر اجازه ميدهد در تصميمات مهم زندگي آنها دخالت كنند، زيرا اعتماد به نفس بالايي نداشته، قادر به اداره زندگي خود بطور مستقل نيستند. شخصيتهاي وابسته در روابطشان با رفتارهاي مطيعانه و خوش مشرب افراطي سعي ميكنند كه هيچكس نتواند خواهان ترك اجتماعي با آنها باشد و هرگونه تنهايي و رها شدن به حال خود، احساسات خالي بودن و اضطراب بيش از اندازه را در آنها بوجود ميآورد. روابط اين بيماران محدود به كساني است كه به آنها اتكا دارد.
10
افراد وابسته، مهارت حل مساله كمتري از خود نشان ميدهند و در هنگام مواجهه با يك مشكل، تمايل به اجتناب و فرار از مشكل را دارند و ترجيح ميدهند تا با موضوع مواجه نشوند. آنها مشكل را نه يك فرصت جهت رشد و پيشرفت، بلكه دردسري تلقي ميكنند كه بايد همواره از آن اجتناب كرد.
11
افراد داراي اختلال شخصيت وابسته، خود را در مواجهه با دنيا و مسائل آن ناتوان ميبينند و باور دارند كه آنها توانايي و مهارت مواجهه با دنيا را ندارند. راهحل آنها براي مواجهه با اين دنياي پيچيده و ترسناك، پيدا كردن كسي است كه بتواند از آنها مراقبت كرده و كارهاي آنها را انجام دهد و براي آنها تصميمگيري كند. آنها نيز در عوض حاضر هستند آرزوها و تمايلات خود را در قبال آنها زير پا گذاشته و گوش بهفرمان باشند.
12
احتمال بروز افسردگي، اضطراب، حملات وحشت و فوبيا در ميان افراد داراي اختلال شخصيت وابسته بيشتر است. دليل اين موضوع آن است كه آنها باور دارند براي بقا و زنده ماندن نيازمند حمايت ديگري هستند، بنابراين همواره اضطراب از دست دادن رابطه را دارند و غم از دست دادن و يا سردي رابطه براي آنها بسيار طاقتفرسا بوده و منجر به افسردگي در آنها ميگردد. از سويي ديگر، زماني كه به آنها مسئوليت جديدي واگذار شود و يا وارد حوزه جديدي ميگردند، از آنجايي كه باور دارند از عهده آن بر نميآيند، دچار حمله وحشت ميگردند.
13
ر برخورد با شخصيت وابسته او را مطيع، فروتن، موافق دائمي در مييابيد كه به افراد ديگر اجازه ميدهد در تصميمات مهم زندگي آنها دخالت كنند، زيرا اعتماد به نفس بالايي نداشته، قادر به اداره زندگي خود بطور مستقل نيستند. شخصيتهاي وابسته در روابطشان با رفتارهاي مطيعانه و خوش مشرب افراطي سعي ميكنند كه هيچكس نتواند خواهان ترك اجتماعي با آنها باشد و هرگونه تنهايي و رها شدن به حال خود، احساسات خالي بودن و اضطراب بيش از اندازه را در آنها بوجود ميآورد. روابط اين بيماران محدود به كساني است كه به آنها اتكا دارد. اگر قصد ازدواج با شخصيت وابسته را داريد بايد دانيد كه نكته ي مهم در برخورد با شخصيت هاي وابسته اين است كه اين افراد پذيرفتن هر نوع بد رفتاري ديگران نسبت به خودشان بدون اعتراض است. اگر اين بيماران والدين يا همسر سلطهجو داشته باشند، والدين مسلط احساس سودمندي، قدرت و شايستگي نموده، بطور ناخواسته اين رفتار را در فرزندان شان دامن ميزنند و همسران مسلط احتمالا به سوء استفادههاي بدني و جسمي آنها مبادرت مي كنند؛ بدون اينكه با اعتراض يا ترك جسورانه آنها روبرو شوند
14
افراد وابسته غالبا در انكار و فرار هستند. آنها درد دروني خود را انكار ميكنند و براي فرار از آن آويزان عاملي خارج از خود ميشوند. اين افراد دروغها را باور ميكنند و قادر به ديدن واقعيتها نيستند، به بياني بهتر، از ديدن واقعيتها فرار ميكنند. آنها نيازهاي ارضا نشده خود چه در گذشته و چه در حال انكار ميكنند. اين افراد وقتي وابسته ميشوند تمايل شان به ديگر مسائل و امورات زندگي را انكار كرده و آن را كنار ميگذارند. آنها بهرهكشي از جانب ديگران را تحمل ميكنند و وانمود ميكنند كه فرد مهم و تاثيرگذاري هستند. در رابطه با عامل وابستگي، احساس ميكنند كه در دام افتادهاند، اما اين مساله را با رفتارهايي نظير كنترل گري انكار ميكنند. انكار و فرار از واكنشهاي هميشگي افراد وابسته است.
15
در رابطه با انسانهاي ديگر، اين افراد باور دارند كه ناجي و سرپرست هستند. يكي از مهمترين باورهاي سمي وابستهها اين است كه «من ناجي ديگران هستم.» آنها عميقا خود را نجاتدهنده و سرپرست ديگران ميدانند و سعي ميكنند با رفتارهاي مختلف ديگران را از وضعيتي كه در آن هستند نجات دهند. اين باور باعث ميشود كه آنها درك صحيحي از انسانهاي اطراف خود نداشته باشند و صرفا به دليل اينكه فكر ميكنند آنها در وضعيت نامطلوبي هستند، از راههاي ناسالم سعي كنند كه نجات شان دهند. سرويس دادنهاي افراط گونه يكي از مهمترين رفتارهاي ناشي از باور سمي ناجي بودن است. در نگاه عميقتر آنها خود را در نقش خداي ديگران ميبينند و فكر ميكنند كه ميتوانند كل دنيا را نجات دهند، مخصوصا عامل وابستگي خود را. آنها عميقا خود را مسوول ديگران ميدانند و تمام انرژي، وقت، احساسات، نيازها و سلامتي خود را صرف عامل يا عوامل وابستگي خود ميكنند. همچنين، اين باور منجر به واكنش «كنترل» ديگران نيز ميشود.
16
اين افراد سعي ميكنند با كنترل ديگران بر آنها تاثير بگذارند. زماني كه وابستهها در مقابل عامل وابستگي خود قرار ميگيرند و زماني كه احساس ميكنند كه كار ديگران يا كار دنيا ايرادهايي دارد و آنها بهعنوان ناجي و منجي بايد وضعيت را سر و سامان دهند، كنترل گري شروع ميشود. آنها شروع به كنترل لحظه به لحظه حال عامل وابستگي خود ميكنند. اگر اين عامل يك انسان باشد، دائما او را چك ميكنند و ميخواهند وي را در قالبي كه خود صحيح ميدانند شكل دهند. همچنين، در برابر شرايط اطراف نيز دست به كنترل گري زده و تلاش ميكنند آن را به شكلي كه ميخواهند در آورند.
17
آنها آنچه را كه خود نياز دارند به ديگران ميدهند و از ديگران طلب دارند. غالبا وابستهها آنچه كه خود به آن نياز دارند، مانند توجه، عشق و مراقبت، را به ديگران ميدهند و سعي ميكنند از اين طريق نياز دروني خود را ارضا كنند. همچنين، آنها ارضاي نياز ها، خواسته ها، عشق و مراقبت را به جاي اينكه خودشان به خود بدهند از ديگران طلب ميكنند. اين افراد به جاي اينكه به خود عشق و توجه دهند و از خود مراقبت كنند، به عامل وابستگي خود عشق و توجه ميدهند و دائما سعي ميكنند از او مراقبت كنند.
18
وابستهها عزت نفس تخريب شدهاي دارند. احساس عميق بيارزش بودن درون وابستهها كاملا مشهود است. آنها حرمتي براي خود، نيازها، خواستهها، احساسات و شرايط خود قائل نيستند، زيرا از درون خود را لايق توجه و ارزشمندي نميدانند. آنها نميدانند كه چه ميخواهند و چه نيازهايي دارند و اگر بدانند هم اهميت و ارزشي براي آن قائل نيستند. عزت نفس تخريب شده در وابستهها باعث ميشود كه به جاي ارزشگذاري براي خود و مراقبت از خود، دائما در خدمت يا متمركز بر زندگي عامل وابستگي خود باشند. همچنين، آنها پيوسته در صدد جلب رضايت ديگران هستند، هرچند كه با رفتارهاي خارج از منطق و بعضا تنبيه گرايانه، باعث رنجش و آزردگي عامل وابستگي ميشوند.
19
تمام فكر و حرف وابستهها درباره عامل وابستگي شان است. وابستهها به هر چيزي كه وابسته شوند، تمام فكرشان درگير آن ميشود و دائما در حال فكر كردن به آن يا حرف زدن درباره آن هستند. آنها از عامل وابستگي خود هويت ميگيرند و به همين خاطر است كه از دست دادن آن عامل برايشان وحشتناك و دردناك است. در واقع فكر ميكنند كه با از دست دادن عامل وابستگي، هويت خود را از دست ميدهند. وابستهها دچار الگوهاي رفتاري تكرارشونده در رابطه با عامل وابستگي خود ميشوند. آنها به هر چيزي كه وابسته شوند، به آن ميچسبند و آن را تمام دنيا و تمام زندگي خود معرفي ميكنند.
20
نشانههاي اختلال شخصيت وابسته
* اعتماد به نفس پايين
*
ترس شديد و غير منطقي از تنهايي و ترك شدن از سوي ديگران
*
ناتواني در حل مسائل زندگي بدون كمك ديگران
*
چسبندگي و وابستگي شديد به ديگران
*
ناتواني در انجام كارها بدون كمك ديگران
*
مطيع و فرمانبردار بودن
*
احساس ناتواني و بيكفايتي
_____
گردآوري:ابوالقاسم كريمي 3 آذر 1398
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61