عجب از عشق كه من را به كجاها برده است
دل رســــوا شــده ام را به تماشــا برده است
او همان است كه يك روز سر ياري داشت
او همان است كه عمريست دل از ما برده است
اين سرابست در اين دشت كه من ميبينم؟؟؟
يا كه نه... عشق مرا تا لب دريا برده ست؟؟؟
من كه مجنـــونم و بي عشق پريشـــان حالم
دير وقتيست دلـــم را غـــم ليــلا برده است
در نسيمي دل من را به ســر زلفش بست
نكنــــد قلب مــــرا باد به يغمــــا برده است
هوش و تاب و دلم از دست برفته است ببين
عشق از زندگي ام اين دو سه يكجا برده است
در تپش ماند دلم ... كوچه...غزل ...چشمانش
چه كنم ؟دست خودم نيست ... دلم را برده است
محمد شفيعي بوييني