داستان كوتاه ناب16

مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه ناب16

۲۷ بازديد ۰ نظر

روزي پيش گوي پادشاهي به او گفت كه در روز و ساعت مشخصي بلاي عظيمي براي پادشاه اتفاق خواهد افتاد. پادشاه از شنيدن اين پيش گويي خوشحال شد. چرا كه مي توانست پيش از وقوع حادثه كاري بكند. پادشاه به سرعت به بهترين معماران كشورش دستور داد هر چه زودتر محكم ترين قلعه رابرايش بسازند. معماران بي درنگ بي آن كه هيچ سهل انگاري و معطلي نشان بدهند، دست به كار شدند. آنها از مكان هاي مختلف سنگ هاي محكم و بزرگ را به آنجا منتقل كردند و روز و شب به ساختن قلعه پرداختند. سرانجام يك روز پيش از روز مقرر قلعه آماده شد. پادشاه از قلعه راضي شد و با خوش قولي و شرافتمندانه به همه معماران جايزه داد. سپس ورزيده ترين پاسداران خود را در اطراف قلعه گماشت. پادشاه در آستانه روز وقوع حادثه به گفته پيشگو، وارد اتاق سري شد كه از همه جا مخفي تر و ايمن تر بود. اما پيش از آن كه كمي احساس راحتي كند، متوجه شد كه حتي در اين اتاق سري هم چند شعاع آفتاب ديده مي شود. او فورا به زير دستان خود دستور داد كه هر چه زودتر همه شكاف هاي اين اتاق سري را هم پر كنند تا از ورود حادثه و بلا از اين راه ها هم جلوگيري شود. سرانجام پادشاه احساس كرد آسوده خاطر شده است. چرا كه گمان كرد خود را كاملا از جهان خارج، حتي از نور و هوايش، جدا كرده است. معلوم است كه پادشاه خيلي زود در اتاق بدون هوا خفه شد و مرد. پيش گويي منجم پادشاه به حقيقت پيوسته بود و سرنوشت شوم طبق گفته پيشگو رقم خورده بود.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد