داستان كوتاه ناب

مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه ناب

۲۹ بازديد ۰ نظر

روزي روزگاري پادشاهي بي خرد مي زيست كه فكر مي كرد خيلي عاقل است. يك روز او افراد قصر را جمع كرد تا به آنها نشان دهد كه چه قدر عاقل است. او به آنها گفت كه درباره ي حشرات كشف علمي عجيبي كرده است. او يك مگس را روي كف دست خود قرار داد. سپس با صداي بلند به حشره فرمان داد كه پرواز كند. مگس پرواز كرد، دور اتاق چرخيد و دوباره روي كف دست پادشاه نشست. سپس پادشاه پاهاي مگس را كند و دوباره فرمان داد تا پرواز كند. مگس پرواز كرد، دور اتاق چرخيد و دوباره روي كف دست پادشاه نشست. سپس پادشاه بال هاي مگس را كند و با صداي بلند به مگس فرمان داد كه پرواز كند. مگس بيچاره تلاش كرد، ولي نتوانست پرواز كند. پادشاه با غرور به جمعيت رو كرد و كشف بزرگ خود را چنين اعلام كرد: حشرات بدون بال نمي توانند پرواز كنند؛ زيرا به بال هايشان نياز دارند تا فرمان پادشاه را بشنوند.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد